یه روز قصه آدم‌هایی که روی بالکن‌ها تنها سیگار می‌کشن عوض می‌شه
واسه اون روز، همیشه باید یه پتو نگه داشت یه جای بالکن.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و سوم می دوهزار و یازده

یکی بود می‌گفت کاش می‌خوابیدم،‌ تو رو خواب می‌دیدم
من همه روز خوابیدم
تو نبودی تو خوابم. چرا من هنوز اینقدر امیدوارم؟
از خودم بدم می‌آد،‌ از این ضعف فیزیکی، روحی
کاش لااقل می‌تونستم هنوز توهم کنم
لعنتی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم می دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و دوم می دو هزار و یازده

*عصری، بعد از صبحانه وناهار و ولگردی باهم، بهش تکست دادم که چقدر خوشحالم اینقدر سال با تو زندگی کردم،‌ اینقدر سال باهم بزرگ شدیم. گفتم اگه برگردم عقب یک روزش رو هم عوض نمی‌کنم. اونم گفت که خوشحاله و اونم همینطور.
* خوشم می‌آد بدنم می‌دونه چطور باید فیزیکی واکنش نشون بده به فاکدآپی مغزم.
* حتی فکر کردم زنگ بزنم بهش.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم می دو هزار و یازده بسته هستند

بیست و یکم می دوهزار و یازده

یه سطل رنگ آورد
پاشید روی همه داستان‌هام
همه سیاه شدند. سیاهِ سیاهِ سیاه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و یکم می دوهزار و یازده بسته هستند

بیستم می دو هزار و یازده

زیباترین آبجی‌ کوچیکه دنیا فارغ‌التحصیل شد.
مام پیر شدیم. هی هی هی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیستم می دو هزار و یازده بسته هستند

نوزدهم می دوهزار و یازده

برگ گل پرپر می‌کنم
می‌شه
نمی‌شه
می‌شه
نمی‌شه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نوزدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

هجدهم می دوهزار و یازده

باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گویی، چون تقصیر همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یک خرده نزدیک‌تر بنشینی.
(+)

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هجدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

یه کلاس دارم این ترم
اسمش هست افکار رادیکالی
هر هفته سه ساعت سمیناره با چرت و پرت‌های خوندنی قبلش
اگه الان بگن یک جمله، فقط یک جمله بگو
که این کلاس در مورد چیه
نمی‌تونم
یعنی واقعا نمی‌دونم و نفهمیدم که چیه
حتی در حد یک جمله
یه چیزایی هست در مورد یوتوپیاهای رادیکالی
اما همین جمله رو هم نمی‌تونم تمام کنم
امروز سرکلاس فکر می‌کردم که من اینجا چیکار می‌کنم
اینا کی‌اند؟ چی می‌گن؟ کدوم دنیا زندگی می‌کنن؟ من کدوم دنیا زندگی می‌کنم؟
سه ساعت لال و چشم باز نشستم بقیه رو نگاه کردم. یک کلمه هم نفهمیدم چی می‌گن
اون سه ساعت یه داستان تازه باهات ساختم
یه داستان سه روزه صامت
بیا بازی‌اش کنیم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

داستانامو با تو تموم نمی‌کنم
می‌ترسم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفدهم آپریل دوهزار و یازده

تب‌ها
صفحه‌ها
شبکه‌های اجتماعی
شبکه‌های اختصاصی
فارسی
انگلیسی
حتی آلمانی
سافاری، فایرفایکس، کروم، اپرا
همه ارور ۴۰۴ می‌دهند
کجایی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفدهم آپریل دوهزار و یازده بسته هستند