بایگانی دسته: بلوط

سیمون دو بوار یک جایی می گوید : « برای این که آدم کسی را عاشقانه دوست داشته باشد ، باید سخت به هیجان بیاید ، وقتی بازی دو طرفه باشد ارزش انجامش را دارد . ولی اگر قرار باشد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

«همسایه‌ها» خواندیم دیشب. ضمیر جمع‌اش برای این است که با چند نفر دیگر نشسته بودیم به داستان‌خوانی. با هر خط نوشته این کتاب، با هر کلمه توصیف این مرد از جنوب،‌ انگار من گر می‌گرفتم. چقدر خوب است این کتاب، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

زندگی خالی است. غیر از بودن نگار- که جعبه مداد رنگی زندگی‌ام است- بقیه‌اش، همان کرختی است که ماه‌هاست هست. از بیرون اینطور است که کار خوب هست، معاشرت گه‌گاهی، ورزش‌ گاهی، نقاشی و رنگ و مهره‌بازی و کاموا بافی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

با اینا زمستونو سر مى کنیم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با اینا زمستونو سر مى کنیم بسته هستند

چقدر در این عکس‌های دونفرمان من تنهایم. تو تنهایی. این‌ها را الان می‌بینم. این لبخندهای ما توی این عکس‌ها چقدر تلخ است.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نگاه های نارنجی! ترنج به دست بگیرم یوسفم می شوی بر درگاه بایستی؟ می خواهم زخمی عمیق بسازم که جامت به دستم باشم گاه و بی گاه می خواهم بنوشمت مزه مزه نگاه نگاه تا آخرین قطره .تا سپیده ی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Mark All as Read Mark them all, all of them.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دلم برات تنگ شده. واقعیت خیلى خره. خیلى.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه جایى وسط هیچ جام. دور. شجریان میخونه “مال منى کجا روى، بى تو به سر نمى شود” من شراب گرم مى خورم، برف مى بینم و کتاب میخونم و تو دلم مى گم که بى تو به سر مى … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

I used to make love, Now its only fuck.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند