«همسایه‌ها» خواندیم دیشب. ضمیر جمع‌اش برای این است که با چند نفر دیگر نشسته بودیم به داستان‌خوانی.

با هر خط نوشته این کتاب، با هر کلمه توصیف این مرد از جنوب،‌ انگار من گر می‌گرفتم. چقدر خوب است این کتاب، چقدر خوب است این نویسنده. چقدر دلم احمد محمود خوانی می‌خواهد در حیاط خانه پدربزرگم، کنار انباری. کنار پرتقال‌ها. که کسی کاری به کارم نداشته باشد و من خودم را خالد ببینم و نگاهش به ران‌های سفید بلور خانم را تصور کنم و من گر بگیرم هم از تصور بلوغ هم از گرمای جنوب.

من هیچ وقت جنوب ایران نبودم. تمام تصور من، تمام عشق من به جنوب ایران، از  کتاب‌های این نویسنده است. محبوب‌ترین نویسنده فارسی زبان من. جایت سبز مرد گرم جنوبی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.