بایگانی دسته: بلوط

چه می‌گفتم؟ نشسته بودم رو به روی دوست‌دخترش که از من پرسیده‌ بود آیا حضورش برایم ناراحت کننده است؟ اولین لقمه صبحانه روز یک‌شنبه. دروغ بود اگر می‌گفتم نه، گفتم ترجیح می‌دادم وقت بهتری بود. خودم خواسته بودم که زن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تصور اینکه زیر یک سقف نشسته باشیم و من آرام باشم هم روزی غیر ممکن‌ترین‌ها بود، اما حالا نشسته بودم رو به رویش و حتی دلم نمی‌خواست سرم را یک سانتیمتر جلوتر ببرم. خود من بودم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هنوز به چشم‌های من نگاه نمی‌‌کند، هنوز اول دست مرا نمی‌گیرد، هنوز برای نوازش کردن و مهربان شدن صبر می‌کند، هنوز مرا برنده زمین می‌داند و حواسش نیست که همین دو هفته پیش بود که به خاطر خودش احساس کرده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مرگ چی؟ مردن می‌میری؟

کور از خدا چه‌ می‌خواهد. دوستش آمد سر میز و گفت بچه‌ها می‌روند فلان جا برای ناهار. برگشت و به من گفت که تو هم اگر می‌خواهی بیا. ناهار دست جمعی است. -اوه بله. واقعا بهترین راه یاد گرفتن زبان، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مرگ چی؟ مردن می‌میری؟ بسته هستند

واسه بوسیدن کسی معذرت‌خواهی نکرده بودیم که امروز کردیم. ظاهرا از لیستش حذف شده بود و ما خبر نداشتیم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تن

حس قوی تسلیم شدن، از حال رفتن‌ در میان دست‌هایش، بی‌حسی تمام سلول‌ها، لرزش دست‌ها، و چشم‌های بسته، اما نیوشا، اما معطر از تن، ساکت و آرام و آتشفشانی؛ کلمه‌اش همان تسلیم‌شدن است. قوی، کِشنده و مقاومت‌ناپذیر.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای تن بسته هستند

آینه

یک وقتی آدم به خودش می‌آید می‌بیند از بیرون آن چیزی به نظر می‌آید که فقط هوس یک زمانه‌ای اش بود. یک وقتی حال کردی موهایت را تراشیدی مثلا،‌ یک وقتی حال کردی مدل کولی‌ها لباس پوشیدی، یک وقت‌هایی حال … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای آینه بسته هستند

جوانه

کله سحر پاشدم رفتم کوه. جنگل‌های کوه‌های اینجا دو سال قبل در چند سری آتش سوزی شدید، سوخته‌اند. از دور انگار کوه‌ها از سنگ سیاه‌اند. اما داخل جنگل وضع طور دیگری‌است. علف‌ها و شاخه‌های جدید از درختانی که کامل نمرده‌اند، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای جوانه بسته هستند

مری آلیس مردد است که بماند و ادامه بدهد یا برگردد پنسیلوانیا پیش شوهر و مادر و پدرش. اول که آمد، قرار بود شوهرش هم کارش را یک‌طوری منتقل کند و بیایید، اما الان می‌گوید که ترفیع گرفته‌آم و نمی‌آیم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نمی‌دانم از او می‌ترسم یا از رابطه تازه. تا همین چند روز پیش فکر می‌کردم آنقدر خوب است که به هیچ قیمتی نمی‌خواهم از دستش بدهم، حتی اگر باید زیر بار تعهد یک رابطه تازه بروم. این را می‌گویم چون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند