بایگانی نویسنده: لوا زند

شاکی می‌شم از اینکه می‌بینم همکار محترم که می‌دونه به کارش احتیاج دارم، ( و خودش هم خوب می‌دونه که خودش چقدر به این کار احتیاج داره) در روز روشن و با صدای بلند (حالا از پشت اسکایپ) می‌لاسه و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اینو می‌خونم این‌ شب‌ها

Silent House Orhan Pamuk ۲۰۱۲

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اینو می‌خونم این‌ شب‌ها بسته هستند

-What is your favoriate one? -Which one i like to watch or which one i like to do? -Whatever. -Mmm. I like pain, but i don’t like blood all over the tub. -So? -You know when the earth running. Like … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آدمیزاده دیگه. یه وقت دلش می‌خواد بره رو دیوار فیس بوک طرف بنویسه که دریای غم ساحل نداره. بعد خب چون کار ضایعیه می‌آید تو وبلاگش عشقش رو بروز می‌ده. یه چی تو همون مایه‌های دریای غم ساحل نداره و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مشکل اینه که زمان لامصب لعنتی می‌گذره. همین الان شده چهار ساعت. فردا هم میاد و میره و همینطور بقیه این هفته و ماه و بعد از اون هم…. کاش تصمیم به مردن اینقدر تصمیم سختی نبود. کاش آدم می‌تونست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

انتخاب بین بودن با کسی که دوسش داری و در نتیجه تکراری شدنش و روزمره شدنش با وجود همه عشقی که بهش داری با دور بودن ازش و مالکش نبودن و هیچ قولی نگرفتن و قولی ندادن به قیمت نگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بخش جدید یکی از سریال‌هایی که تو سنتاباربارا می‌دیدمش شروع شد و امشب وقت کردم ببینمش. بعد که تمام شد و به آهنگ آخرش رسید، یه دفعه پرت شدم، یعنی قشنگ پرت شدم به اتاق خوابم تو سنتاباربارا. بعد تازه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه وقتایی هم نمیشه دیگه. حالم گرفته است، ولی فکر کنم این آخرین حلقه اتصال من به دانشگاه بود که اونم به سلامتی بریده شد. خب حالا چیکار کنیم؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

وقتی آدم آنلاین کار می‌کنه خیلی راحت‌تر می‌تونه به آدما بگه که این کار رو بکن و نکن و توضیح بخواد که جرا این اشتباه شد و زبان رسمی ایمیلی استفاده می‌کنه. وقتی رو در روی طرف هستی خیلی وضع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

علی‌هذا آوخ، چه کنم جانم رفت دست به هر جای جهان که کشیدیم، سُر بود و بالارفتن مشکل هیچ بادامکی بر سفره‌ی ما نگذشت، هیچ‌گاه معلوم نشد به باد رفتیم بر هر چه که وزیده بود قبل از ما، وزیده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند