وقتی آدم آنلاین کار می‌کنه خیلی راحت‌تر می‌تونه به آدما بگه که این کار رو بکن و نکن و توضیح بخواد که جرا این اشتباه شد و زبان رسمی ایمیلی استفاده می‌کنه. وقتی رو در روی طرف هستی خیلی وضع فرق می‌کنه.
من سابقه مدیریت آنلاین زیاد داشتم و همیشه هم معروف بودم به سخت‌گیر بودن. هنوز هم همون هست. اما دیروز این بچه‌های کارآموز اینجا ناهارشون که یک ساعت بود به دو ساعت و نیم تبدیل شد. خدایش کار هم زیاد بود. بعد یاد خودم می افتادم که همه‌اش می‌خواستم آدم خوبی باشم، مدیر خوبی باشم. به عقاید فمنیستی‌‌ام فکر می‌کردم که خاک تو سر الیت بدبختت بکنن! حالا دیگه زیردست رو دست می‌کنی! مواسات و مساوات و اینا کوش پس؟ ها!
اما خب نمی‌شه دیگه. هی به خودم گفتم ای زن! مجبوری این کار رو بکنی! در دوره‌ای در درون تو گذاشته شد و در دوره‌ای تو باید بگذاری و اینطور کار جلو نمی‌رود.
بدبخت‌ها با خنده وارد دفترشان شدند. رفتم گفتم که خیلی از یک ساعت بیشتر شده و این قابل قبول نیست. همه امروز دوساعت بیشتر می‌مانید در دفتر. به یکی هم کلاس داشت، گفتم کلاست را کنسل کن!
بعد کونم را کردم طرفشان و برگشتم اتاق خودم.
عذاب وجدان چون داشت خفه‌ام می‌کرد، تا عصر هم برایشان چایی درست کردم، همه بهشان اوریو دادم، هم ساندویچ انگشتی برایشان خریدم، هم ایمیل تشکر زدم برای هر کاری که کردند!
دچار بحران هویت شغلی و ایدولوژیکی شده‌ام!

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.