رفتم دکتر. یک خانم خیلی خوش اخلاق هندی بود. می‌گوید خب دردت چیست.
می‌گویم یکم. گوشم چرک کرده. دلیلش این است. درمانش هم این. می‌خندد.
می‌گویم دوم. کمرم دردش ادادمه دارد. اینطور شروع شد. اینطور در خانواده بوده سابقه‌اش. این کارهایی که می‌کنم اشتباه است. نباید همه روز قوز کرده روی مبل بنشینم. از خانه کار می‌کنم باید صندلی و میز درست و حسابی داشته باشم. مدل نشستنم پشت فرمان اشتباه است. باید اینطور بنشینم، اینطور راه بروم. اینطور کار کنم. بیشتر درد ماهیچه‌ است تا کمر. می‌خندد.
می‌گویم سوم. یک سال است قرصهای ضد افسردگی نمی‌خورم. به این دلیل و این دلیل شروع کردم. چهار سال خوردم. به این دلیل و این دلیل قطع کردم. حالا به این دلیل و این دلیل فکر می‌کنم باید دوباره شروع کنم. اما نمی‌دانم اضطرابم مال قرص‌های نارکلپسی است یا اگر فلان دارو را بخورم افسردگی بهتر می‌شود اما اضطراب ممکن است بیشتر شود. اما اگر آن قرص را بخورم آن یکی را نخورم هم وزنم زیاد می‌شود،‌ هم همه میل جنسی ام می‌پرد. بنابراین باید اول ببینیم اثر این قرص چطور است. آیا لازم است آن را عوض کنیم. اما من حال رفتن پیش تراپیست را ندارم. اما می‌ترسم حالم دوباره بد شود. اما اگر فلان قرص را بخورم و …

خانم دکتر می‌‌گوید خب مشکلت با دارو چیست. می‌گویم هیچ مشکلی ندارم. بدنم فقط فاکد آپ شده است. مشکل این است که برای یک درد یک چیزی می‌خورم می‌زند یک جای دیگر را خراب می‌کند. بعد می‌خواهم آن دومی را درست کنم یک جای دیگری می‌زند بیرون. می‌گوید حالا موهایت چرا این شکلی است. می‌گویم این هم ربطی به درد کمر و گوش و اینها دارد؟ می‌گوید نه. یک چیزی گفتم که تو هم بخندی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.