مرد از ماشین پیاده شد. آمد به طرف زن که کنار پیاده‌رو ایستاده بود و لبخند می‌زد. مرد که آمد، شروع کردند به بوسیدن هم. نه بوسیدن طولانی. بوسیدن‌های کوتاه صدادار. آنطور که صدای ماچ ماچش گوش را نوازش می‌دهد. بوسه‌های پررنگ کوتاه و پشت سر هم. من هی سعی کردم که آهسته‌تر بروم که صدای بوسیدن‌‌شان را بیشتر بشنوم. اما مگر صدای یک بوسه از چند قدم آنطرف‌تر می‌رود. رد شدم ازشان. اما دلم بوسه‌هایمان را خواست وقتی دلمان نمی‌آمد از تخت بیاییم بیرون و برویم دنبال کار و زندگی‌مان.  آن بوسه‌های کوتاه و تند و پر سر و صدا.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.