از اون یه شنبه‌های مزخرف اکلی
هوا پاییزی، و لابد خوب. من لباس خواب به تن هنوز توی تخت، ساعت دو بعد از ظهره. هر دو سه ساعت یه بار گریه الکی، بین‌اش سیگار، بین‌اش فیس بوک، بین‌اش کتاب، بین‌اش گریه.
دلیل هم نداره. یه دفعه یاد یه چیزی می‌افتم گریه ام می‌گیره. این وسط یه تکست غریب داد که نفهمیدم منظورش چیه. میخوام برم یه جایی کمپ. هفته بعد چهار روز تعطیلم. هیچ جا بلد نیستم. نمی‌خوام با کسی برم. تنهایی می‌خوام. تنهایی جایی نمی‌رم. میشینم خونه غرق کتاب می‌کنم خودمو. کار می‌کنم روز تعطیل. مامانم عکس شیرینی برنجی خونه پز می‌فرسته بابام عکس ماهی من نون و ماست می‌خورم. هیچ زندگی دیگه‌ای ندارم. دلم می‌خواست بهم بگه که حالا که هفته بعد چهار روز تعطیلی بیا اینجا. خب معلومه که نمی‌گه.
برم خونه تازه‌ام لابد بهتر می‌شه. اونجا وسط شهره میشه رفت بیرون.
دور و بر واشنگتن دی سی کجا رو می‌شناسید سه روز آدم بره واسه خودش کمپ کنه؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.