خب من دارم برای کار تازه ام می‌رم یه مدت واشنگتن دی سی. همون پایتخت ولایات مکرمه.
خودم امید داشتم بتونم کار رو آنلاین انجام بدم- مسئول یک پروژه‌ای هستم که یه جوری مسایل زنان و رسانه و آموزش رو که همه جزو علایق اصلی و تز دانشگاهم هم بودند- جزیاتشو بعدا میگم- که بتونم دوباره شروع کنم سفر کردن. اما گفتند که یک مدتی برای اینکه تیم رو جمع و جور کنم باید برم دفتر اصلی تو واشنگتن. من هم که هنوز تو سن فرانسیسکو خونه پیدا نکرده بودم، قبول کردم که یه مدتی رو برم اونجا. هنوز خیلی امیدوارم که بتونم قانعشون کنم بعد از یک مدتی لپ تاپ بگیرم دستم برم هرجا خواستم کار کنم.
بعد از هزارتا مصاحبه، موقع استخدام و این حرف‌ها بهم گفتند که محیط کار باید لباس رسمی پوشید. لباس رسمی مدل دی سی. این یعنی خیلی رسمی!
بعد من دیگه رسمی‌ترین لباسی که داشتم مثلا یک لباس مشکی بود که پشت نداشت. همه رنگی و رنگ‌های شاد. یعنی خودم اینطوری دوست داشتم. نه اینکه لباس رنگی نمی‌تونه رسمی باشه ، اما به نظرم کت قرمز یا صورتی اصلا اونقدری که توی لنگ و دامن شل و ول خوبه یا شال‌های رنگی و عجق وجق به سر و گردن رو دیگه نمی‌شه اونجا پوشید.
من هم که هم استرس جا دارم، هم استرس بی‌پولی، هم استرس‌های دیگه، و خب عرض کردم که پول هم ندارم،‌روی آوردم به شاپینگ تراپی! این همون چیزیه که آقای جورج بوش به ملت گفته بود بعد از حادثه یازده سپتامبر که برید خرید کنید آروم شید.
خب ما رفتیم یک بوتیک محبوبمون در سنتاباربارا مقادیری لباس به نظر خودمون خیلی رسمی و قشنگ انتخاب کردیم. البته خب همه یا پشت ندارند، یا خیلی کوتاه یا خیلی یقه باز بودند. منهم با عقل ناقص خودم فکر کردم که روی اینا یک کت می‌پوشم درست می‌شود. جوراب شلواری کلفت می‌پوشم یا چکمه بلند می‌پوشم درست می‌شود.
آدم به اهل و عیال و دوستان نشان می‌دهم خریدهایم را با افتخار،‌ بعد می‌گویند که می‌خواهی بروی در کدام محیط رسمی کار کنی؟ خانه عفاف؟؟
من هم از رو نرفتم، گفتم اصلا خود من یک تنه محیط کار همه دی سی را عوض می‌کنم. مسئله این بود که همه اینها را توی حراج آخر فصل خریدم که حتی پسشان هم نمی‌شود داد. بعد فهمیدم کفش جلو باز هم نمی شود پوشید.
آها. بعد گفتند این جوراب شلواری‌هایی که خریدی برای بالا رفتن و رقصیدن دور میله کلاب‌ها خوب است احتمالا!
به معلم ورزشم هم گفتم که شما نگران نباش. من هر ساعت یک دقیقه پلنک ( به کسر پ و فتح لام و سکون نون و کاف که نمی‌دانم ما به زبان خودمان چی می‌گویم بهش) می‌روم. گفتم یک زیرانداز یوگا می‌برم توی اداره این کار را می‌کنم. بعد نگاه می‌کنم به این لباس‌ها که خریدم و فکر می‌کنم آیا من چطور در اینها می‌توانم پلنک کنم.
بعد باید متابولیزمم را بالا ببرم. چون باید همه اش روی کونم بشینم توی دفتر. این شده که دارم دنبال راه‌های بالا بردن متابولیزم غیر از هر سه ساعت یک چیزی خوردن می‌گردم.
(دقت می‌کنید که به عنوان یک بیش فعال غیر حواس جمع -همان ای دی اچ دی – چقدر اینور و آنور می‌پرم. تراپیستم گفته وقتی این را خودت بفهمی یعنی نشانه خوبی است.) برگردیم سر بحث رنگ و لباس
لباس‌هایی که خریدم همه همه سیاه اند. خب فکر کردم رویشان کت می‌پوشم می‌شوند لباس کار، کت را در می‌آورم میشوند لباس مهمانی و دیت و این صحبت‌ها. خواستم آینده نگری کنم.
برای اینکه از خودم با این شکل و قیافه رسمی خجالت نکشم، سه روز است که به همه می‌گویم باید فتیش‌تان را عوض کنید به این خانم‌های سکسی که لباس رسمی می‌پوشند و کفششان قرمز است و دامنشان فلان. همه هم جواب می‌دهند که به اینها نیست. دکمه ات را باید باز کنید.
همه بی حیاند این دور و اطراف.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.