شب ساعت دو (یعنی صبح ساعت دو)‌ که بالاخره خوابم برد رو کاناپه خونه مهزاد‌اینا، قرار بود که اتوبوس فرودگاه ساعت سه و نیم صبح بیاد دنبالم که منو ببره فرودگاه واشنگتن دی‌سی که سوار طیاره بشم برم شیکاگو، از شیکاگو برم اورنج کانتی خونه نگار که بعد برم خونه عشا ماشینم رو بردارم برگردم سنتاباربارا.
خب اتوبوس اومد و من سوار شدم و رفتم به طیاره ام رسیدم و رسیدم به شیکاگو که دیدم پیغام اومده که پرواز شما به اورنج کانتی کنسل شد. به جاش فردا ساعت سه و نیم بعد از ظهر بهتون پرواز دادیم. سوال دارید برید از خدمات خط هوایی ما در فلان آدرس در فرودگاه بپرسید. خب ما رفتیم به فلان آدرس در فرودگاه. خانم خط هوایی گفتند که بله درست است. شما اگه بمونید ما بهتون هتل می‌دیم که بمونید مگر اینکه بخواهید برید یه جای دیگه.
خب آدم که گیج باشه و از اون بدتر هول و ولای یه جای دیگه رفتن رو داشته باشه فکر نمی‌کنه که لامصب تو که شیکاگو رو ندیدی هنوز، خونه زندگی هم نداری. بمون یه شب اینجا. اینو نگفتم که. به جاش گفتم سن فرانسیسکو دارید. یعنی راستش شب قبل از اون ساعت دو که بخوابم خودم رفته بودم بلیطم رو عوض کنم دیده بودم خیلی گرونه بی خیال شده بودم. الان انگار دو تا چشم بینا این خط هوایی یونایتد داد دست ما!
این شد که من ساعت نه و ربع سوار یه هواپیما دیگه شدم که ظهر بشینم سن فرانسیسکو. بعد یادم اومد که خب حالا کجا برم کی بیاد دنبالم. اون به موهبت فیس بوک و دل بزرگ رفیقام حل شد. بعد گفتیم ای ول. حالا که اینجا هستیم بریم شب نمایشنامه (سایه بازی) بهرام بیضایی رو هم ببینیم. قرار شد بریم اون. بعد دیگه رفتیم خونه یکی از دوستامون با چند نفر دیگه یک چلوکبابی زدیم به عظمت یک میز! بعد خب چرت چلو کباب که گرفت، روم به دیوار روم سیاه تنه ام به خاک مرده شور بالای سرم،‌ گفتم من با این شکم نمایشنامه بیا نیستم که! اونم با این پیازی که من زدم! این شد که یه دفعه تصمیم گرفتم بیام سکرمنتو یه سر به مامان اینا بزنم.
این شد که الان اینجام به جای اورنج کانتی و شیکاگو و سن فرانسیسکو و حتی نمایشنامه! حالا دارم فکر می‌کنم چطو صبح که خونه ندارم. از اون طرف قراره یه مصاحبه بکنم روز دوشنبه با یکی نزدیک سن دیگو. بلیط هواپیما خریدنم هم لنگ برنامه یکی دیگه است که تازگی ها بیست روز بیست روز ازش خبری نیست.
البته الان کیک کارامل درست کردم و فکر کردم که تا وقتی اینجام برم یکی دو تا دوست و رفیق رو هم ببینم. آها. یه سری از دوستانم دارند می‌روند تاهو. شاید رفتم تاهو. بی‌قرار هم اصلا نیستم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.