بایگانی ماهیانه: دسامبر 2014

ننه زیبا هم رفت. پیرمرد هم تنها شده. آلزایمر گرفته و تنها شده. اون هم میره و من اونم نمی‌بینم. همونطور که اون یکی پیرمرده رو ندیدیم و رفت.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شما که یکی هست «پشتتون» هست، هیچ می‌دانید چقدر چقدر چقدر خوش‌شانسید؟ شماها که یکی هست اگه بخواهید کار تازه‌ای تجربه کنید، تصمیم تازه‌ای بگیرید، اصلا هر کار ریسک‌داری بکنید و یک نفر هست که بدانید «هست»، و در هر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مست نشسته بودیم بغل هم و داشتیم «نایت آن ارت» جیم جارموش را می‌دیدیم. (برای بار چند هزارم؟). یک دفعه قاطی کردم. یک دفعه فکر کردم من اینجا چکار می‌کنم. یک دفعه فکر کردم من از کی اینقدر آدم زمین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هشدار: این نوشته ممکن است پر از عبارات «دخترا شیرن مثل شمشیرن» یا بالعکس باشد. هنوز ننوشتمش پس نمی‌دانم. اول فکر کردم یک جور بدون جنسیت بنویسمش، اما خب چکار کنم. جنسیت تویش هست! من از آن دخترهایی بودم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آشپزی حالم را خوب می‌کند. فقط اگر یک جوری بود که من آشپزی می‌کردم بعد آشپزخانه خود به خود تمیز می‌شد، آن وقت همه به رستگاری می‌رسیدیم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند