بایگانی ماهیانه: آوریل 2012

تمام راه تا برسم خونه داشتم فکر می‌کردم، آیا واقعا این کارهایی رو دارم براشون تقاضانامه می فرستم رو دوست دارم و حاضرم تعهد دراز مدت بدم برای انجامشون؟ هر کدومشون یه سمت از رویاها هستند و تقریبا همه شون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

طبعا نسخه‌ای که من بهش فکر می‌کردم این بود که من از پله‌ها بیام پایین و چمدونم رو بذازم تو صندوق عقب و ماشین رو روشن کنم و یه دفعه بشینم اونجا گریه کنم. آهنگ هم خودش پخش بشه. سرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

In a Serious Relationship with the Sun

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای In a Serious Relationship with the Sun بسته هستند

از این روزها

این فکر من هنوز از بحث احساساتی بودن فارغ نشده. الان هم شب شنبه، تلفن رو خاموش کردم نشستم تو اتاقم و پنجره بازه و دارم به طور جدی فکر می‌کنم که آیا آدم باید صادق باشه در بیان احساساتش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از این روزها بسته هستند

نشستیم تو یه کافی شاپی (یعنی الان واقعا نشستم در این کافی شاپه هنوز). من دارم برای یه شغلی تقاضا می‌کنم و این رفیقم داره کتاب می‌خونه. رشته‌اش هم یه چیزی توی کامپیوتر هست که نمی فهم. بعد من اولین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بی‌حس شدم انگار. چشام رو بستم و گفتم ده هفته باقی مونده. تمامش کن. دراما تعطیل. واقعا تعطیل. پروژه تازه تعطیل. سفر تعطیل. حتی دشت گل‌ هم تعطیل. روزها کار می‌کنم. شب‌ها هم به طرز خوبی کتاب‌های متفرقه- به معنای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دلمه مریضه. لگد می‌زنه. نمی‌خوام بفروشمش * اون عروسکه که اون جلو آویزونه همدم سه ساله است. اسمش هم هست مراد

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

به دختره گفته بودم چه خوب شنا می‌کنی. گفت آره. همه می گن به خوبی پسرها شنا می‌کنم. بعد این هفته دقت کردم دیدم کلا مقایسه خودش با مردها خیلی حال می‌کنه و احساس قدرت بهش دست می‌ده. در هر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کمپانیAXE که به خاطر محصولات بهداشتی‌اش برای مردها معروفه، یه تبلیغ تازه داره- که هر شب سه بار هم تو این برنامه دیلی شو جان استوارت پخش میشه و فراری ازش نیست- که جریانش اینه که یه پسره میره پیش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از اون وقتاست دلم می‌خواد بخوابم دلتنگی یادم بره. انگار دو دستی دارن دلمو میچلونن. پنجره اتاق خواب بازه، بوی دریا پیچیده توی خونه. تو که نیستی که.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند