بایگانی روزانه: 8 فوریه 2011

هشتم فوریه دوهزار و هشت

تمام روز مشوش بودم. می‌خواستم یکی بیاد بغلم کند و بگوید …اصلا هیچی نگوید. فقط بگوید خنده یک کچل را زشت‌تر می‌کند و شاید آن وسط‌ها من اشک‌های قورت داده را قایم می‌کردم لای لباسش. چهار ساعت است یک صفحه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم فوریه دوهزار و هشت بسته هستند

هفتم فوریه دوهزار و یازده

-So, What are you going to do now? -I don’t know. Continue being a slut. بخشی از صحبت‌های امروز من با استاد راهنما سر ناهار.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم فوریه دوهزار و یازده بسته هستند