مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید
بایگانی روزانه: 2 سپتامبر 2007
این شعر یادتان مانده: ” من از هیچی نمی ترسم…نه از تنهایی . نه از تاریکی؟”
ساعت از نیمه شب گذشته بود و من از جایی بر می گشتم. در مسیر تاریک و بی چراغی رانندگی می کردم. چشمم به زنی- شاید هم سن و سال خودم- افتاد که پیاده مسیر مخالف حرکت من را می … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای این شعر یادتان مانده: ” من از هیچی نمی ترسم…نه از تنهایی . نه از تاریکی؟” بسته هستند