بایگانی ماهیانه: آگوست 2010

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۱۲

تو که قهری، ثانیه‌ها کش می‌آیند. امروز هیچ‌ وقت تمام نشد.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۱۲ بسته هستند

بوداپست و کتاب‌خانه‌هایش

معصومه در مورد سفر بوداپست نوشت، اما جا انداخت که در این شهر قدم به قدم کتاب‌فروشی دیدیم. یک طور خوبی کتاب‌ فروشی‌هایش زیاد بود. یک جاهایی هم بودند که کتاب فروشی بودند و بار. یعنی یک لیوان شراب سفارش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بوداپست و کتاب‌خانه‌هایش بسته هستند

یادتان است که ما سه نفر بودیم؟ گاهی به سرم می‌زند و اسمشان را گوگل می‌کنم. دیشب از آن شب‌ها بود. همیشه به در بسته می‌خوردم. فکر می‌کردم حالا که در اینترنت سراغی ازشان نیست، لابد سرشان به کار و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

باران

جایی‌ که من زندگی می‌کنم، بهار و تابستانش خشک است. آخرین باران‌ها فروردین می‌بارد و بعد می‌رود تا آبان ماه. در این هفت سال هیچ وقت باران تابستانه ندیدم. حالا اینجا، رو به رویم یک تپه سبز است و سمت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای باران بسته هستند

گوسفند گوجه‌ای

ساعت چهار و نیم بود. همین‌طوری به یک پاساژی رسیدیم که می‌دانستیم در آن یک آرایشگاهی هست. دوستم گفت برویم جایش را ببینیم، شاید بعد من آمدم. سه ساعت بعد، من با یک کله به سان گوسفندی قرمز و ابرو‌هایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای گوسفند گوجه‌ای بسته هستند