بایگانی ماهیانه: آگوست 2008

این یک بازی وبلاگی نیست، یک عقبگرد فرهنگی‌است

پرده اول: آقای محمدی دوست پدرم دو زنه است. من خیلی بچه بودم. یادم است که مادرم دوست نداشت ما با آنها رفت و آمد کنیم. از یک جایی دیگر نبودند در زندگی ما. دبیرستان بودم. یک دختری مرتب به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای این یک بازی وبلاگی نیست، یک عقبگرد فرهنگی‌است بسته هستند

تازه از خرید برگشته‌ایم. مهمانی پسرعمه‌ام است برای پسرش که تا چندهفته بعد می‌رود سنتاباربارا برای شروع درسش. چقدر بچه‌ها زود بزرگ می‌شوند. یادم است این بچه هفت ساله بود که برای سرگرم کردن او و برادر کوچک‌ترش و یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اگر پدر من بود

پدر من عزیزترین انسان زندگی من است که اگر لازم باشد،‌ چشمهایم را که خوب است تمام قطرات خون بدنم را هم برایش می‌دهم. برایش جان می‌دهم. با تمام اختلاف نظرهایی که باهم داریم و تمام بحث‌های تمام نشدنی‌مان، من … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اگر پدر من بود بسته هستند

باشگاه دعوا در سیلیکون ولی

در «جامعه شناسی کار» بخشی است که به بررسی تغییراتی که در طی چند دهه گذشته با عوض شدن نوع عرضه و تقاضای محصولات، اضافه شدن بخش خدمات، نقش تکنولوژی جدید، جهانی شدن کارها توسط شرکت‌های بزرگ و به طور … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای باشگاه دعوا در سیلیکون ولی بسته هستند

سمینار عیسی

اواسط دهه هشتاد یک سری از محققان وپژوهشگران عهد جدید و عهد قدیم دور هم جمع می‌شن که یک کار جدید در شناخت زندگی عیسی شروع کنند. تصمیم براین است که عیسی‌تاریخی ( یا عیسی که به طور واقعی در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سمینار عیسی بسته هستند

یار دیرینه: علی‌اصغر

ریسم، پتریشیا که ما پت صداش می‌کنیم، یه خانم پنجاه و شش ساله‌است که سی و اندی سال قبل دکتراش رو در پنسیلوانیا گرفته و الان با شوهر و دوتا بچه‌هاش اینجا زندگی می‌کنن. از اونجایی که ما در طی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یار دیرینه: علی‌اصغر بسته هستند

جنس و جنسیت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای جنس و جنسیت بسته هستند

همبستگی شرط لازم نیست

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای همبستگی شرط لازم نیست بسته هستند

سه‌تا شمع

سومین سالگرد ازدواجمون اومد و رفت بدون اینکه من به سنت‌ سال‌های قبل اینجا چیزی بنویسم. ( + و + )اینقدر با این «جیزز» عزیز مشغولم ـ‌یعنی یکی به ‌سرم خودم می‌زنم، یکی به سر «جیزز» جان که حتی به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سه‌تا شمع بسته هستند