یار دیرینه: علی‌اصغر

ریسم، پتریشیا که ما پت صداش می‌کنیم، یه خانم پنجاه و شش ساله‌است که سی و اندی سال قبل دکتراش رو در پنسیلوانیا گرفته و الان با شوهر و دوتا بچه‌هاش اینجا زندگی می‌کنن. از اونجایی که ما در طی سه هفته گذشته اسباب کشی داشتیم سرکارمون و پدرمون رسما در اومد (‌و خوب دانشگاه پول نداره و چه کسی بهتر از ما برای اسباب‌کشی؟) امروز شوهرش رو هم دعوت کرد که ناهار مهمونمون کنه.
سرناهار و حرف ملیت و سفر و اینها، یک‌دفعه این آقای باب از پت پرسید که به لوا گفتی که می‌خواستی با دوست پسر ایرانیت بری ایران انقلاب کنی؟ نگو جریان از این قرار بوده این ریس ما در دوره فوق‌لیسانس دو سالی با یک آقای به اسم «اصغرعلی» – که بعد که من گفتم مطمئنی «علی‌اصغر» نبوده تبدیل شد به «علی‌اصغر»- با فامیلی «ظ» زندگی میکرده. اصغر آقا دانشجوی مکانیک بوده و اونطوری که پت تعریف می‌کرد خانواده‌اش ارتشی بودن و باباش براش هر ماه کلی پول می‌فرستاده.
بعد نزدیک انقلاب می شه و شور و شوق انقلابی اصغر آقا رو برمیداره و از یه طرف هم با این ریس ما قرار مدار ازدواج گذاشته بودند. تصمیم براین میشه که دوتایی برن ایران انقلاب کنن و بعد هم همونجا بدن «آیت‌الله خمینی» عقدشون کنه (‌یعنی تصور کنید پت رو خمینی عقد کرده باشه!) کلی هم با هم نشریات انقلابی می‌خوندن که اصغر سعی می‌کرده واسه پت ترجمه کنه.
بعد نقشه «فرار بزرگ» رو می‌کشن و حتی چمدون‌هاشونو هم می‌بندن ولی این ریس ما دم آخری هول برش می‌داره و نمی‌ره. گفت که خیلی تردیدهاش یک دفعه زیاد می‌شه. مخصوصا که مثل اینکه اوضاع خانواده اصغر آقا هم بد میشه یا اینکه دیگه براش پول نمی‌فرستن. البته این رو هم گفت که اون اوایل دهه هفتاد و وقتی اوج فمینیسم بوده در همه جامعه امریکا و اون هم همه زندگیش رو بر محور این گذاشته بود، خیلی از رفتار دوستان اصغر نسبت به زنانشون – که همراهشون اومده بودند یا می‌اومدن برای مسافرت- اذیت می‌شده و می‌ترسیده که اصغر هم بعد از ازدواج همون بشه.
دیگه خیلی هیجان انگیز شده بود و من طاقت نیاوردم و همونجا سر میز ناهار شروع کردم به گوگل‌کردن اسم آقای مورد نظر. ولی هیچی پیدا نشد. نه فارسی نه انگلیسی. پت پرسید یعنی الان کجا می‌تونه باشه؟ گفتم والا اگه همون اول انقلاب نمرده باشه یا تو جنگ مرده یا اعدامش کردن. شاید هم الان یه تاجره. شاید برگشته آمریکا. شاید ….
فردا قراره پت عکس‌ها و پاکت‌نامه‌های اصغر رو از ایران بیاره که ببینیم کجا زندگی می‌کرده. بیش‌تر از سی‌ساله که نگهش داشته. احساس کردم طرف باید خیلی کارش درست بوده باشه.
خدایش «علی‌اصغر ظ» الان کجاست؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.