سه‌تا شمع

سومین سالگرد ازدواجمون اومد و رفت بدون اینکه من به سنت‌ سال‌های قبل اینجا چیزی بنویسم. ( + و + )اینقدر با این «جیزز» عزیز مشغولم ـ‌یعنی یکی به ‌سرم خودم می‌زنم، یکی به سر «جیزز» جان که حتی به اینجا نوشتن هم نرسید،‌چه برسد به کادو و شام عاشقانه و سفر به سواحل مانه‌ری! (‌یعنی باور کنید من فکر می‌کردم می‌شود همه این‌کارها را انجام داد امسال،‌ اما ظاهرا نشد)
طرفمون هم که اینجا رو نمی‌خونه ما خودمون رو لوس کنیم و نامه عاشقانه و تشکر و این‌ها بنویسم. بنابراین لوس کردن می‌شه واسه خودم، که الان اصلا در شرایطی نیستم که ناز خودمو بکشم.
خدایش من به این آدم مدیونم. یعنی فکر اینو می‌کنم که چطور یکی می‌تونه منو سه سال زیر یک سقف تحمل کنه، تمام چهارستون بدنم می‌لرزه. یعنی والا طرف باید خودش یک چیزیش باشه. چی بگم. رو بچه مردم هم نمیشه عیب گذاشت که.
من برم برگردم به «جیزز سمینار» م. فقط اگه کسی که اینجا رو می‌خونه و یه جوری به این طرف ما دسترسی داره،‌ بهش پیغوم برسونه که بد رقمه عاشقشم.
*من قول شرف می‌دم خیلی خیلی زود در مورد این «جیزز سمینار» یه چیزی بنویسم. خیلی باحاله.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.