ساعت هفت شبه و من هنوز سر کارم. یازده ساعته که اینجام. غیر از ناهاری که به دوستم دادم با بدبختی نشستم روی پرونده های از سال قبل تا حالا تا فقط به اونها سر و سامون( ؟) بدیم قبل از اینکه این همکارم بره. هنوز به هیچ کدوم از لسن پلنهای یه هفته اول هم نرسیدیم. وقتی دو ماه غیر از اینترنت گردی هیچ کاری نمیکنی و یه دفعه میبینی که ای دل قافل چهارشنبه عصر هست و از دوشنبه تو باید کلا کارت رو عوض کنی, این لرزیدن ها رو هم داره. از ساعت چهار و نیم که اینجا تعطیل شد کفشام رو در آوردم و پا برهنه هستم. به جایی اینکه درد کفش پاشنه بلند ( تق تقی) بهتر بشه بد تر شده.
یه پتو همیشه تو یه قفسه اینجا دارم. شب بخوابم سنگینترم تا برم خونه و برگردم.
یاران مددی!

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.