دوستی چندی قبل درپیغامی در پروفایل فیس بوکم نوشت که :«چرا در معرفی خودت نوشتی زنی اهل خاورمیانه؟ «حیف» ایرانی بودنت نیست که نمی‌نویسی؟ «نمی‌ترسی» اگر با اعراب خاورمیانه‌ای اشتباه گرفته شوی؟ » این جوابی است که برای او نوشتم. چرا امروز فکر کردم این‌را باید اینجا بگذارم را هم ته مطلب اضافه کردم.
****
در مرز جغرافیای به نام ایران بدنیا آمدم. وقتی بدنیا آمدم هم یک پنجاه سالی بود که اسمش ایران بود، نه پرژیا یا پرشیا. مانند خیلی دیگر از کشورها و بناها و غذاها و …تاریخی پشت این مرز است که به خودی خود نه خوب است نه بد. بنا به دلایلی لابد معلوم، بسیاری از اهالی این مرز جغرافیایی به این تاریخ مفتخرند تا قبل از ورود اسلام به ایران- که آن‌را با اصرار ورود اعراب می‌خونند نه اسلام-، اما همین مردم مشاهیری را می‌ستایند که متولد بستر اسلامند. در مورد آنها دیگر مهم نیست اگر همه آثارشان عربی باشد، این مرز جغرافیایی آنجا مهم می‌شود. حالا اگر یک آدم دیگر هرجای دنیا زبانش فارسی باشد، باید ایرانی شود. گیرم که اصلا پایش را در خاک ایران نگذاشته باشد.
خوب یا بد، دیگر نسبت به این مرز جغرافیایی تعصب اسمی ندارم. برایم مهم نیست ایرانی صدایم کنند یا یمنی یا مکزیکی یا افغان. خیلی از این هموطنان عزیز صدای فریادشان به آسمان می‌رود اگر کسی خدای‌ ناکرده بهشان بگوید عرب، اما تا سه روز برای بقیه با خوشحالی تعریف می‌کنند اگر کسی آن‌ها را اهل اروپا بخواند. ما از اینکه ایرانی نخوانندمان ناراحت نمی‌شویم. ناراحتی‌مان بسته به این است که ما را به کجا ببندند. اروپا همیشه خوب است.
خوب یا بد، دیگر خلیج عربی وفارسی و خلیج خالی مهم نیست. جنجالش بی‌معنی است. ما بخشی از یک فرهنگ بزرگتری هستیم به اسم خاورمیانه‌ای. حالا هرچقدر خودمان بخواهیم سلب نسبت کنیم، مثل فرو کردن سرمان در برف است به امید اینکه کس دیگری ما را نبیند. چندی قبل یک ایمیلی رسیده بود با عکس عربی بادیه نشین که در حال خوردن جانوری بود. نتیجه گیری عکس هم این بود که نگذارید این‌ها خلیج همیشه فارستان را صاحب شوند، چون جانورخورند. اینطور باشد که باید همه معاملاتتان را با کشورهای آسیایی قطع کنید. اینها که جانورخورترند اگر جانور خوری ملاک شناسایی باشد. اصلا چقدر فرهنگ ایرانی از فرهنگ عرب قابل جدا شدن است؟ چه می‌دانیم در مورد آنها غیر از اینکه تقصیر تمام بدبختی‌های خودمان و ندانم کاری حکامان بی‌عرضه‌مان را به گردن آنها انداختیم؟ من از اعراب بدم نمی‌آید و «نمی‌ترسم» اگر کسی به من بگوید عرب. فوقش بگویم :کلوز ایناف! من هم اهل جایی همان بغل‌ها هستم. اصلا می‌دانید ما و عراقی‌ها چقدر شبیه هم هستیم؟ یا ما و مصری‌ها؟
چیزی که یک روز تعصب نژادی بود، الان در جامعه‌شناسی بحثش است که دیگر در مورد نژاد نیست. در مورد کلاس اجتماعی است. ما و افغان‌ها مگر از یک نژاد نیستیم که اینطور می‌کنیم با آن‌ها. حتی در اینجا که همه مهاجریم هنوز اسم «افغانی» یعنی که رده که خوب است چندین رده پایین‌تر از ایرانی. خانمی با افتخار می‌گفت که به پسرشان گفته با هر دختری می‌خواهد دوست شود غیر از«سیاه» و «افغانی» چون آنوقت باید به یک فامیل جواب پس بدهد. نه دوست عزیز. «حیف» ایرانی بودنم نیست که نمی‌نویسم. مهم نیست دیگر. انکارش نمی‌کنم، اما افتخاری هم برایم به همراه ندارد.
****
«اداره کل اتباع خارجی وزارت کشور ایران ثبت نام و شرکت اتباع افغان و عراقی را در آزمون سراسری پذیرش دانشجو ممنوع کرده است.»
یک لحظه فکر کردم اگر این اتفاق برای ایرانی‌های مهاجر در یک جای دیگر دنیا افتاده بود، الان چه جنجالی به پا شده بود و چقدر حقوق بشر نقض شده بود و چقدر همه جنایتکار بودند و نژاد پرست و الخ. یک کاری بکنیم برای این جریان. مدت‌ها بود اینقدر شرمسار نشده بودم از ایرانی بودنم. حالا هرچه شما بگویید حساب دولت و ملت جداست، چیزی از حال بد من کم نمی‌‌کند، چرا که رفتار مشابه همین ملت را هم کم ندیدیم. یک نفر لابد مثل آن خانم بود که می‌ترسید فردا پسرش/ دخترش در دانشگاه عاشق دختر افغان شود و حالا جواب یک فامیل/ ملت را چه بدهد.
ساکت نشینیم راجع به این تصمیم. روسیاهی‌اش برای خودمان می‌ماند.
مرتبط:
فرش قرمز پهن‌ کنید. ما می‌آییم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.