یک روز جرات آن‌را پیدا می‌کنم که نوشته‌های زمان مستی‌ام را با صدای بلند برای همه بخوانم. یک روز.
و تو چه می‌دانی که دربی‌خوابی بیست و چهار ساعت گذشته (‌دقیقا بیست و چهارساعت گذشته) بر من چه گذشت و من چند بار شکستم. تو هیچ نمی‌دانی و هیچ کدام از نوشته‌های مستانه مرا نخواهی خواهند. هیچ‌کدام را.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.