هذیان‌های شبانه- جمعه

این یک نوشته آشفته است. مثل این روزهای من. مثل همه دقیقه‌های این روزهای من:
حالم بد می‌شود از وقتی که به کسی می‌گویم حالم خوب نیست و اولین سوالی که می‌پرسد این است که آیا همه چیز با وحید خوب است. یعنی واقعا نمی‌شود برای یک انسان از قضا متاهل یک فضای مجزا در نظر گرفت؟ آیا هنوز به این افسانه یک روح در بدن کسانی هستند که اعتقاد دارند؟ یعنی نمی‌شود یک نفر بدون اینکه مشکلی با نفر دوم رابطه‌اش داشته باشد احساس آشفتگی بکند؟ یعنی همه لحظه های زندگی دو نفر یک رابطه باید بهم گره بخورد؟ نپرسید این سوال‌ها را جان مادرتان. تنها نتیجه‌اش این است که دفعه بعد که حالم را می‌پرسید الکی می‌گویم عالی است!
چسی کتاب و فیلم و آهنگ و سیگار و تاتر را برای من نیا عزیزک دلم. معذرت می‌خواهم که اینقدر صریح می‌گویم. اما اگر شش سال پیش بود، احتمالا این حرف‌ها مرا به شدت مجذوب می‌کرد. لحظات کافه نشینی و دود کردن سیگار و در حالی که در مورد اضمحلال مارکسیسزم حرف می‌زنی از تفاوت عشق در آثار لورکا و شاملو بگویی! شرمنده‌اتم. دیگر نیستم. آنقدر کتاب در این دنیاست که خواندن یکی دوتایش دردی از حال من یا تو دوا نمی‌کند. فیلم‌های سخت را هم دیگر نمی‌بینم. لذت می‌خواهم از زندگی‌ام که آن سال‌ها نداشتم. همصحبت شدن با تو لابد علت دیگری دارد. دوستان ساده را که دلخوشی‌هایشان هم مثل من ساده باشد و فیروزه‌ای ترجیح می‌دهم. دغدغه‌های من مال خودم است. یاد می‌گیرم که دغدغه‌هایم گنج‌هایم هستند. مال منند و ربطی ندارد که آن‌ها را با میخ به دیوار مخ کس دیگری بکوبانم. این مدل من است. این روزها کله پاچه و هایده و ودکا و آب انار به بیف استرگانف و کوهن و برندی ترجیح دارند. عکاسی هم دیگر روشنفکرانه‌ترین کاریست که می‌کنم. بیش از این از من نخواه. می‌برم.
یک آهنگی الان دارد از تلوزیون ایرانی خانه بابا اینها پخش می‌شود که آقای خواننده در آن به دوست دخترشان می‌گویند که با لباس تنگ و کوتاه بدون او جایی نرود. این سوال برای من ایجاد شده که آیا اگر آقای دوست پسر همراه ایشان باشند یک دیواری به دور ایشان می‌کشند که مثلا کسی لباس تنگ و کوتاه خانم دوست دختر را نبیند یا بودن آقای دوست پسر چشم غریبه ها را کور می‌کند؟ یا الان مسله لباس خانم دوست دختر است یا تنها بودن ایشان و یا اصلا فلسفه وجودی وی؟
اینترنتی‌ترین خوابی که دیدم دیشب بود. خواب دیدم که من خوابم و کامپیوترم کنارم روشن است و تو هی تند تند پیغام می‌فرستی که چرا آنلاین نیستی و مگر قرار نبود آنلاین باشی و من هی سعی کردم از خواب بیدار شوم و توضیح دهم که به خدا موبایلم زنگ نزد! تازه فکرش را بکن که بیدار شدم و دیدم آنلاین نیستی. ساعت چهار صبح. دوباره خوابیدم و موبایل را هم خاموش کردم.
کسی می‌داند فصل جفت‌گیری اردک‌ها کی است و آیا اردک‌ها در زمان جفت‌گیری بیشتر سر و صدا می‌‌کنند؟ اردک‌ها از این به بعد پای ثابت اینجایند. حتی امروز به سرم زد خانه شان را پیدا کنم، تخم اردک بدزدم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.