اگه باز آدم بدونه دلش چه مرگشه و چی می‌خواد باز یه چیزی.
لااقل می شینه به خودش می‌گه که نمی‌شه الان. حالا صبر کن شاید سال بعد. شاید هفته بعد
یه قولی به دل خودش می‌ده بعد یه ذره آروم می‌شه
اما امون از وقتی که دل صاب مرده ندونه که چی‌بخواد و بهونه هیچی رو بگیره
اولش فکر می‌کنه گرسنه‌است. می‌ره یه چیزی کوفت می‌کنه. یه ساعت خوبه اما بعدش می‌بینه که چرا دوباره پس گرسنه‌است
بعد می‌گه خوب لابد سیگار بعد از غذاست. یادش هم میره که اصلا سیگاری نیست. اون‌هم فایده نداره.
زیر درخت خوابیدن و ادعای آدم های خوشحال از باهار رو در آوردن هم فایده نداره.
آخه چه مرگته صاب مرده؟ بهونه چی رو می‌گیری آشغال کثافت؟
می‌گن یکی از نشانه‌ّ‌های الکلی شدن اینه که آدم هوس کنه بره یه جا تنها بشینه مشروب بخوره. حالا یعنی این تو پیشونی ما نوشته شده بعد از این‌همه سگ دو زدن؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.