۱. واقعا چند سال وقت لازمه که آدم یاد بگیره درس‌هاشو واسه شب آخر نذاره؟ دو سال؟ پنج سال؟ نه سال؟ واقعا چقدر؟
۲. جواب ایمیل‌ و تلفن رو دادن هم فرهنگ بدی نیست‌‌ها. کلا عرض کردم.
۳. واقعا سر پست قبلی فهمیدم که تو این دنیا سه نفر نگران من ممکنه بشن (راحیل خانم البته احتمالا نگران من نشده بود. کنجکاویشون گل کرده بود) همین دو نفری که نظر گذاشته بودن و یک عزیز دیگه ‌ای که رسما شبانه روز نگران منه (‌چاکریم بد فرم) در حالی که در فوران این‌همه عشق در حال ذوب شدنم عرض کنم که خبرهای دیروز بیشتر شوک بودن تا اینکه فعلا بتونم بگم شر بود یا خیر. خیلی هم به خودم ربط نداشت. یعنی اگه مربوط به خودم بود تاحالا صدبار اینجا نوشته بودم. واقعا از این همه حمایت تشکر می‌کنم.
۴. فکر کنم از همین امشب تا آخر امتحان‌ها غیر از همین اراجیف چیزی نداشته باشم بنوسم. این یعنی تا بیست و سوم می. لینک وبلاگ رو اصلا بردارید سنگین تره.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.