با اون که تصمیم گرفته بودم بحث رو خاتمه بدم اما این مطب الیزه اینقدر خوب بود که دلم نیومد نذارمش.
باور من اتفاقن داشتن روایت زنانه از سک.س دقیقن و مستقیمن به تمامی بحث‌های روشن‌فکری و مردسالاری و حقوق زنان و جنبش زنان بازمی‌گردد”.
همان‌قدر که داشتن روایت زنانه از تاریخ، هنر؛ فرهنگ و … ضروری است، داشتن این روایت از رابطه‌ی جنسی که بخش مهمی از زندگی همه‌ی انسان‌ها و به‌ویژه زنان (که همواره وجودشان برابر با سک.س در نظر گرفته‌شده) را تشکیل می‌دهد نیز ضروری است. ضروری است بدانیم زنان در این بین چه حس می‌کنند، چه‌چیز را جذاب یا ناخواستنی می‌یابند، از چه‌چیز لذت می‌برند و از کدام نه، چه می‌گویند و چه می‌خواهند و چه می‌کنند و به عبارت ساده‌تر در این رابطه‌ی (معمولن) دونفره؛ زنان غیر از آن‌چه مردان نشان‌مان داده‌اند چه محلی از اعراب دارند؟ تا شاید بتوان با جمع این دو روایت، به درکی انسانی و متعادل از سک.س – و هر واقعیت دیگر- رسید.
اما در این بین همان مردانی که زن را برای سک.س می‌خواهند، دوست ندارند از زبان‌اش از سک.س بشنوند – مگر آن‌چه را که خودشان دیکته‌ کرده‌اند-. زنی که از سک.س حرف بزند فورن به انواع القاب از دست فاحشه، بی‌شرم، بی‌آبرو و … مفتخر می‌شود، حال یا حرف دل‌خواه ما را می‌زند که آفرین، یا این وصله‌ها را می‌توان راحت به‌اش چسباند (چون مثلن داستان پورن می‌نویسد) و حرف‌اش را جدی نگرفت یا به‌اش خندید، یا کار بیخ دارد و این وصله‌ی کذایی درست به‌اش نمی‌چسبد چون خیلی جدی دارد حرف می‌زند و گویا ظاهرن فاحشه هم نیست، و این‌جاست که سرگیجه‌ و خشم مردسالار نهفته در درون آغاز می‌شود. نه فقط مردان که کل فرهنگ مردسالار و زنان مردسالار هم از این موضوع می‌ترسند. بگذریم که در هر سه حالت لقب کذایی بیخ‌ریش‌مان جا خوش کرده‌است.
. این که چرا مردان از روایت زنانه‌ی سک.س می‌هراسند و می‌گریزند، مبحثی است که باید جای دیگر ریشه‌اش را جست و به عقیده‌ی من بسیار ساده و کلی و قابل‌درک است. برای مردان این سوی واقعیت، ناشناخته و مبهم است و جدا از ترس کلی نوع بشر از ناشناخته، مردان (نه قطعن تمامی آنان ولی اکثریت) می‌ترسند این سوی واقعیت با آن‌چه آنان می‌پنداشته‌اند متفاوت باشد: “شاید واقعن زنان صرفن دو نقطه‌ی حساس در بدن نداشته‌باشند؟‌ شاید زنان از موی زیاد بدن خوش‌شان نیاید؟ شاید سک.س را جور دیگری غیر از آن‌که من ارائه می‌دهم می‌خواهند؟ ” اگر این‌چنین باشد دیگر نمی‌توان خیلی راحت و بدون هیچ‌زحمتی و تغییری احساس پرفکت بودن و مرد فوق‌العاده‌ی ایده‌آل بودن کرد. دیگر احتمالن نمی‌توان به توانایی‌های شگفت‌انگیز جنسی و آن اندام مایه‌ی افتخار تاریخی (سلام گلناز!) بالید. مردان دوست‌ ندارند به طور جدی بشنوند زنان سک.س را چه‌گونه می‌بینند، چون ممکن است آنی نباشند که آنان فکر می‌کرده‌اند و آن‌وقت احتمالن یک گله خر لازم خواهد بود که این بار عظیم باقالی را حمل کند!
با در نظر گرفتن این مقدمات خیلی به سادگی می‌شود فهمید چرا وقتی زنانی پیدا می‌شوند که از حس و درک خودشان از سک.س بنویسند مردانی در آن سوی دنیا حال‌شان بد می‌شود (مطمئن‌ام که دوست‌مان در این باب تهوع تنها نیستند!) و می‌نالند که ای‌بابا ساکت باشید و بگذارید ما در توهم خودمان خوش باشیم، یا اقلن اگر می‌خواهید حرفی بزنید جوری بزنید که ما بتوانیم شما را همان فواحش سلیطه‌ی بی‌آبرو بنامیم و حرف‌تان را جدی نگیریم .. مرض دارید مگر که ما را متهوع کنید و دنیایمان را به هم بریزید! و کسی هم نیست به این آقایان بگوید عزیزان من جسارتن تصور شما فقط ۵۰٪ واقعیت است، و متاسفانه وقت‌اش رسیده بزرگ شوید و با ۵۰٪ باقی روبه‌رو شوید و سعی در هضم‌اش کنید، که به خدا به نفع خودتان هم هست. کسی نیست بگوید آقایان شما با نوشتن و گفتن از سک.س و اتاق‌خواب مشکلی ندارید، که تا حالا ندیده‌ام خیلی جدی کسی معترض انبوه محتوای پورن تولیدی در جامعه مجازی فارسی‌زبان بشود. شما با زنانی که از سک.س جوری می‌گویند که شما انتظار نداشته‌اید بشنوید مشکل دارید.”

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.