چرا زنها بیشتر از مردها طاقت خیانت رو دارن؟ جدی میپرسم.
بر خلاف اون چیزی که شاید به نظر بیاد این یه مسله ایرانی نیست و فقط مختص زنهای ما هم نمیشه که بگیم به خاطر بافت فرهنگی خاص و نوع تربیت هست که زنها صبور تر و رنج کش تر هستن.
قبلا هم فکر کنم گفتم که جایی که کار میکنم واقعا یه آمریکایی کوچیک هست. در حدود سی تا کارمند که شاید با بیش از هفده هجده تا زبون و فرهنگ یه جا جمع شدیم. شاید ما به همه چشم بادومی ها بگیم چینی ژاپنی اما زمین تا آسمون فرهنگ یه فیلیپینی با یه مانگ یا با یه تایوانی فرق داره. چین اونقدر وسیع هست که زبون مردم شمال و جنوبش فرق داره و یه چینی کانتونی با یه چینی مندوری کلی تفاوت دارن. زبون هم رو هم نمی فهمن. همینطور در مورد مردمی که ما همه رو به اسم روس میشناسیم اما از بلغارستان و گرجستان تا بلاروس و اوکرایین گسترده هست و همه هم با هم متفاوت.
در حدود نود درصد همکارهای من زن هستن. با خصوصیتهای مخصوص فرهنگی خودشون و البته ویژگی های زنانه مشترک. تازگیها متوجه یه چیزی شدم. متوجه شدم که حداقل چهارتا از زنهایی که من باهاشون همکارم از خیانت شوهراشون خبر دارن. حرف دهن به دهن میشه و این مختص ایران نیست, همه جاییه.
از این زنها یکیشون مانگ هست ( اهل لائوس) یکی مال شمال چینه. یکی مکزیکی هست و یکی دیگه آمریکایی. فاجعه اونجاست که دوتاشون ( لائوسی و مکزیکی ) حامله هم هستن. هر چهار تای این زنها جزوه مدیرهای بخششون هستن و میدونم که در امد بدی هم ندارن. در واقع پول خوبی هم میسازن. همشون هم حداقل لیسانس دارن.
یک چرای بزرگ تو کله ام هست؟ این زنها چی میخوان؟ میدونم که فرهنگ آسیایی ها به شدت بسته و سرکوب گرانه هست در مورد زنها. اما در مورد اون زن امریکایی چی؟ اون حتی بچه هم نداره.
آیا میخوان زندگیشون رو به هر قیمتی نگه داشته باشن؟ به خاطر بچه هاشونه؟ دیگه براشون مهم نیست؟ این وضع عادی هست؟ مرد رو اونقدر دوست دارن که نمیخوان از دستش بدن؟
یه زن چقدر میتونه یه رقیب رو تحمل کنه؟ زن و مرد که نداره. مرد چقدر میتونه؟
هیچ جوابی که خودم رو قانع کنه پیدا نمیکنم. تو این موردی که من باهاش مواجه ام نه فقر هست نه بیسوادی نه جبر.
آیا حامله شدن رو راهی پیدا کردن برای گدایی توجه بیشتر؟ یا برای اضافه کردن یه پایه دیگه به این داربست متزلزل؟
دارم سعی میکنم خودم رو تو موقعیت این زنها بذارم و تصمیم بگیرم. تو مردی رو با تمام وجودت دوست داری. مرد به تو بی توجه نیست, خونه و زندگی مرتب خودت رو داری. درس , موقعیت, کار و پول. هر دوتاتون دارید. اما یه چیزی کمه . مگه نه. بدون حس اعتماد به همراهت چه طوری میشه ادامه داد؟
آیا بی توجه میشم و من هم دنبال دلخوشی های خودم میگردم؟ من هم بعد از یه مدت یه کس دیگه رو یواشکی پیدا میکنم؟ چه دلیلی برای ادامه با مرد اول هست پس؟
درک نمکنم. این رفتار اصلا برای من زنانه تعریف نمیشه. تحقیر هست نه گذشت. پستی هست نه بزرگ منشی.
نمیدونم. شاید من هم اگه تو این شرایط قرار بگیرم بزنم زیر حرفهای قلنبه سلمبم. شاید اون قدر صبر کنم و گذشت نشون بدم که برگرده , اما حتی اگه مرد ( یا زن) برگرده اون حس اعتماد بر میگرده؟ آیا این زخمی هست که یه روز ترمیم بشه بدون هیچ اثری؟
من فکر نمیکنم. من اونقدر بزرگ نیستم که این یه مورد رو از ته دلم ببخشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.