کافه گردی ( مقدمه)

سفرهای اینجایی آنقدر ها هم لذت بخش نیست. شاید آب و هوا عوض شود یا مثلا مدل و نوع درختان فرق بکند. بعضی جاها هم خوب بیابان دارند که آن ها هم یکسان نیستند. شهر گردی ها را می گویم.
خیلی هنر می خواهد که وقتی به یک شهر کوچک می روی, یا حتی اگر بین راه , جایی توقف داری به جای استارباکس بروی یک کافه کوچک محلی را پیدا کنی یا اگر غذا می خواهی به جای رستورانهای زنجیره ای به یک غذا خوری کوچک بی اسم و رسم بروی.
شاید هم بقیه ذوق و شوق بیشتری دارند و ما اینطوریم. اما وقتی گرسنه یا تشنه می شویم دلمان ریسک نمی خواهد. می خواهیم برویم جایی که صورت غذا و نوشیدنی هایش را حفظیم آنهم به ترتیب شماره.
تازه سوغات خریدن هایمان هم معلوم شده. لابد جاکلیدی یا از این بلوزهای من فلان جا را دوست دارم.
تقصیر را دلم میخواهد به گردن این اقتصاد زنجیر شده بیاندازم. منظورم رستوران ها و فروشگاههای زنجیره ایند که همه جای کشور یک شکلند. فرقی ندارد که جنوب کالیفرنیا باشد یا شمال مین. حتی شکل و طبقه وسیله ها هم معلوم است. گم نخواهی شد.
فروشگاهها و رستورانهای محلی هم بلعیده می شوند. اقتصاد که خوب جلو نرود و بدهی بیشتر از درآمد بشود, مردم هم فقط به سیر کردن شکم فکر می کنند. کسی نگران آن ساندویچی کوچک کنار خیابان که تازه نمی شود بدون پیاده شدن از ماشین هم غذا گرفت, نیست. شاید صاحب همین ساندویچی هم تا چند وقت دیگر خودش برود کارگر آن همبرگر فروشی قرمز و زرد آن طرف خیابان بشود.
البته که نمی شود تنبلی ما مشتریان را هم فراموش کرد. اما اکثر اوقات, مخصوصا وقتی تنها هم سفر نمی کنی , نمی شود برای فرضا یک شیر قهوه در کافه ای محلی همه همراهان را به آن سر شهر و به جایی که فرضا در اینترنت پیدایش کردی, ببری. و خوب البته جیب کوچک زندگی دانشجویی ما هم مزید علت است.
زندگی شاید در مراکز شهر اندکی متفاوت باشد. آنهم در شهرهای قدیمی تری مثل سن فرانسیسکو یا شیکاگو وگرنه در شهرهای بی شمار نوساخته, خبری از این کاسب های قدیمی پیدا نمی شود.
تصمیم دارم اگر از این به بعد به یکی از این کافه های محلی رفتم عکس و آدرسش را بگذارم اینجا. از همین دهات خودمان هم شروع می کنم. شاید همین هفته

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.