و اما وبلاگ شهر ما (۲)

برای من نوشتن تو وبلاگم یه سرگرمی نیست. درسته که میگم دارم مثل ” هابی” واسه اش وقت میذارم یا خرجش میکنم اما احساس می کنم تعهداتی هم نسبت بهش دارم. شاید با دوستهایی که مثلا تو سالن ورزشی یا کتابخونه پیدا میکنم رابطه فیزیکی تری داشته باشم اما اعتراف میکنم که نسبت بهشون تعهدی ندارم. اگه بفهمم یکیشون به یه ایالت دیگه مهاجرت کرده, احساس غمی بهم دست نمیده. یا طرز فکر و نگاهشون معمولا تلنگری به من نزده.
اما تو این پرسه زنی های وبلاگی, عصبانی شدم, بغض کردم, فکر کردم, مطالعه کردم, خندیدم, افسوس خوردم و از فیلتر شدن دوستی ( هرچند اینجا برایی من معنی نداره) ناراحت شدم و به خودم حق دادم برای انسانهایی که غیر از فونت نوشته هاشون چیز دیگه ای رو نمیشد با حواس لامسه حس کرد نامه همدردی یا گلایه یا تشکر بنویسم. اما سوالی که الان واسه من مطرحه شده و امیدوارم که اگه خواننده ای هم دارم نظرشون رو بدونم این هست که ما چقدر میتونیم نسبت به مسائل خونه های بغلیمون صاحب نظر باشیم؟
الان صاحب سیبستان داره از تجربیاتش و دیدگاهاش تو امریکا مینویسه. سیما و صنم و نازلی از این که تونسن از حق قانونیشون دفاع کنن خوشحالن. بحثی هست در مورد مدل نوشتن و شاید هم ابتذال نویسی. و البته صدها مطلب دیگه از جمله کیک های رنگی, برخورد با به اصطلاح بد حجاب ها و …
خوب اگه ما ملت همیشه در صحنه باشیم باید راجع به همه اینها پست داشته باشیم. ولی من که راجع به همه اینها صاحب نظر نیستم. من میتونم راجع به این مسائل تحقیق کنم ( تنها کاری که تو این دنیا بلدم) و بعد هم پستهای بلند بالا بنویسم , ولی آیا لازمه؟ اگه ننویسم متهم میشم به بی توجهی به مسائل اطرافم و شاید بیهوده نویسی و اگه هم بنویسم مطمئنم که یا تکراری خواهد شد یا بی معنا.
( ادامه خواهد داشت)

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.