تقریبا از جمعه صبح بدون اینترنت سر کردم و این رکورد بزرگی هست. این چند روزه وقت بلاگ خوانی هم نبود. شرمنده ایمیلها هم هستم.
فکر کنم دیگه دیر شده در مورد نشست روز شنبه بنویسم. دست بچه های استنفورد درد نکنه. دیدن قیافه هایی که آدم به نوشته هاشون عادت کرده یه خورده عجیب هست. من خودم خیلی مطمئن نیستم همیشه بخوام قیافه های پشت نوشته ها رو ببینم.
دست این سیما هم درد نکنه که تو اون بارون سیل آسای روز شنبه من رو از امرویل گرفت و تا استفورد برد و آخر شب هم من رو به ایستگاه برگردوند. اونقدر بارون شدید بود که واقعا فکر کردم یه بلایی سرمون میاد و میشیم شهید راه بلاگری! اولین تجربه سفر با قطار بود. به هوای درس خوندن یه کوله کتاب و دفتر بردم اما دیدم خوابیدن خیلی بیشتر کیف داره. این شد که رفت و برگشت رو خوابیدم.
برنامه میتونست خیلی بهتر جلو بره. خودم فکر میکنم برای ما ها که حرف زدیم خیلی خسته کننده نبود , اما برای بقیه که خیلی ها هم خیلی اهل بلاگستان نبودند یه ذره کسالت بار بود. حالا به امید اینکه دفعات بعدی بهتر و پربار تر بشه.
بعد از برنامه هم رفتیم یه چلو کبابی و من یه دیس کامل کوبیده خوردم- هرچند قرار بود سیما کوبیده بگیره و من چنجه و باهم نصف کنیم اما قاطی شد آخرش.
خیلی زیاد غیبت کردیم و اسم گفتیم و شنفتیم و کلی از اسرار پرده برداشته شد. مدتها بود گیک ! ندیده بودم. شنبه کلی دیدم. هی ما حرف میزدیم و غیبت میکردیم و هی اونها از برنامه های کامپیوتری و زبانهای برنامه نویسی حرف میزدن. کلی ایده تصویب کردیم و خیلی از مشکلات جهان حل شد و انشالله به زودی صلح همه جا برقرار میشه و گلوبال وارمینگ هم سرد میشه.
این لینکها رو بخونید و ببینید راجع به همون نشست روز شنبه. بعد من یه بحث جدی دارم.
شنا در شنزار– من بعد از مراسم خودشون و همسرشون رو دیدم. افسوس خوردم که چرا تو جمع صحبت کننده ها نبودن.
مهران خان– که قراره به زودی دات کامی بشن و این باعث بشه بیشتر بنویسن. هی آقا مهران! فکر نکن حواسم نبود اسم من رو نگفتی ها!
عکسهای ایرانین – امان از دست این پاپاراتزی ها!
اون عکس سیما شاخساری رو عشق است!
یه سری بلاگر دیگه هم بودن. من متاسفانه همه رو نمیشناختم. اما خوبی اش این بود که با خانمی آشنا شدم که تو همین شهر خودمون هست و حالا قراره باهم یه روز یه قهوه ای بخوریم.
این آقای بایرامعلی هم به همون ماهی بلاگش هست. جنتلمن واقعی. مرسی پیام جان از اینهمه لطفت.
الان فکر میکنم میبینم اون بحث جدی که میخوام بگم یه خورده طولانی هست. میذارمش برای پست بعدی. سعی میکنم جمع و جور کنم حرفهام رو که خیلی پراکنده نشه. همین دیگه. اینجا همه خوبن؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.