هفته خیلی شلوغی رو میگذرونم. میدونم باید از انتخابات – که امروزه- بنویسم و یه سری حرفها دارم در مورد کمپن بر علیه سنگسار که نگفته مونده. اما فعلا وقت نوشتن ندارم. مطالبی که این روزها پست میشه, نوشته های قدیمی هست که موقع بیکاری نوشتم واسه روز مبادا ( در هر حال باید جواد بودن ثابت بشه به اون دوست عزیز) . به کامنتها و ایمیلیها اما با همون سرعت قبل جواب میدم. این مطلب پایینی رو خیلی دوست دارم خودم.
————————————————
من آدم شکمویی هستم. معمولا میشه من رو با غذا گول زد. شکم پرست نیستم اما چیزی که دوست دارم متنوع غذا خوردن هست.
یادمه سر یکی از همون برنامه های جمعه های ما خونه بابابزرگ اینها, عمو جان یک فرمایش بسیار ضد فمینیسیتی کردن که چون اون موقع من فمینیست نبودم و تا حدی هم بچه بودم و شکمو, این حرف خیلی به مذاقم خوش اومد. عمو جان به نقل از نسیم شمال گفت که لذت مرد در دو چیز است زن و دندان. من بعد از فمینیست شدن خیلی تلاش کردم این جمله نسیم شمال یادم بره اما نرفت.
من به شدت اهل ریسکم تو غذا خوردن. هانی ام وقتی گرسنه میشه , جدا از اینکه دین و ایمون از کفش میره فقط فرمون رو کج میکنه سمت رستوران ایرانی. زنده باد کوبیده با دوغ. این هم شد سلیقه آخه؟ من یه تئوری دارم که خودم خیلی قبولش دارم. بدون اینکه غذای مردم جایی رو بخوری نمیتونی مردمشون رو بشناسی. من به این حرف مثل یه جمله مقدس ایمان دارم.
من نه ماه ترکیه بودم و اونقدر خر بودم که از این نه ماه , سه چهار ماهش به لج کردن با ترکها و هر چیز مربوط به ترکیه گذشت. اونقدر خر بودم که سه ماه پیده نخوردم. سه ماه کوفته و شوربا نخوردم. بعد از اون که بی پول شدم و گشتم دنبال کار و بعدهم بهترین آدمهای دنیا شدن شاگردای کلاس زبانم تازه فهمیدم ترکیه یعنی چی. بعد به سفره هاشون دعوت شدم و غرق شدم در اون همه غذا. اونها وقتی مهمون دارن رسما از صبح ساعت شش به من زنگ میزدن که بیا کمک. وای وای. الان باور کنید میخوام بشینم گریه کنم.
بگذریم بگذریم. الان من خل میشم.
در هر حال. من گدایی که میمیرم واسه لباس یا کفش سال پول بدم و روم به دیوار واسه کتاب خریدن هم ننه من غریبم بازی در میارم اونقدر موقع انتخاب رستوران سخاوتمند میشم که به سختی باور اطرافیان میشه.
غذاهای ملتهای مختلف رو هم خیلی امتحان کردم. و به جرات میتونم بگم همه چی خوردم. از کله خوک لائوسی تا خرچنگ تایوانی و کریپ فرانسوی و غذاهای روسی و کیسادیای محشر مکزیکی و سوپ تند و داغ چینی و هزار تا غذای دیگه که میدونم چی هست اما اسماشون رو بلد نیستم.
متاسفانه تفریح جدیدی که تو ترکش هستم البته غذا خریدن اینترنتی هست. همین چند وقت پیش از این سایت دوازده تا پیده خردیم. البته چون خیلی هانی ام رو دوست دارم یک دونه اش رو به اون دادم. شد یازده تا واسه من که با شوربا تنداشون میشه غذای بهشت.
من یه جایی کار میکنم که تقریبا هیجده نوزده تا ملیت مختلف اون رو تشکیل میدن. وقتی برنامه ای میشه و همه چیزی میارن که باهم خورده بشه, من این رو دیدم که افراد واقعا منتظرن تا ببین ملیت های دیگه نسبت به غذاشون چه نظری دارن. نظر من این هست که خیلی با ادبانه نیست اگه من فقط غذایی رو که خودم آوردم بخورم. اون ها هم خوشحال میشن وقتی میگم این چقدر خوشمزه هست ( البته من به هر غذایی میگم) و یا دستور پختش رو میپرسم ( که هرگز به انجام نرسیده ).
در هر حال, نمیدونم این خوبه یا بد. اما اگه به نظرتون خرچنگ خیلی مزخرفه و یه وقت با دیدن یه سری غذا دلتون میخواد بالا بیارید ( گلاب به روتون) یه لحظه فکر کنید که یه چینی از دیدن فسنجون ما اولین چیزی که به ذهنش میاد چیه؟
پی نوشت: اگه دلتون میخواد تو رستورانهای شیک غذا بخورید. گرونترین رستوران امریکا یک رستوران آسیایی تو نیویورک هست که قیمت متوسط غذا برای یک نفر در یک وعده بین ۳۳۵ تا ۵۰۰ دلار هست. این شامل نوشیدنی الکلی یا انعام گارسونها نمیشه.
اما رستورانی که من دیوانه وار میخوام توش غذا بخورم – اصلا هدفم از درس خوندن این هست که پولدار بشم برم اونجا غذا بخورم- این رستوران آسیایی نیست. بلکه این رستوران فرانسوی تو سن فرانسیسکو هست. با کمال میل هرگونه دعوت به این رستوران رو بدون هیچ پیش شرط پذیرا هستم.
تو بیست و پنج رستوران اول دنیا, اگه قرار باشه چند جور غذا سفارش بدید, الکلی هم بخوردید بعلاوه سالاد و دسر و البته انعام – که معولا چیزی بین پانزده تا بیست و پنج درصد قیمت غذا هست- خرج کردن دوهزار دلار برای یک نفر چیز عادی هست. کسی پایه هست؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.