این سکوت دلپذیر

اصلا شاید همینه. شاید جواب اینکه «تکلیفتو با خودت معلوم کن ببین چی می‌خواهی» همین باشه. همین بی‌حرف بودنه. همین حرف نزدنه. همین ارتباط نوشتاری و کلامی و صوتی نداشتنه. همین عدم لزوم به کلمه است. ما می‌تونیم سه شبانه‌روز از در خونه بیرون نریم و سی‌تا کلمه هم حرف نزنیم و فقط نون و ماست (و البته توت فرنگی)‌ بخوریم و بهترین آخر هفته عالم بشه اون سه روز. شاید این آرامشه است که من می‌خوامه. این یه دفعه از دنیای کلام قطع شدنه. از اینکه لازم نیست حرف بزنیم، لازم نیست هیچی رو تعریف کنیم، لازم نیست هیچ قاعده‌ای رو رعایت کنیم،‌هیچی نظم نداره، هیچی برنامه‌ریزی شده نیست، اول و آخر نداره باشه. یه دفعه تلفن و کامپیوتر و ایمیل و هرچی دیگه وصل به دنیای بیرون هست از کار می‌افته.
فکر کنم بالاخره ما از داستان‌های بچگی یه چیزی یادمون مونده که به دردمون خورده و اونم حرف روباهه به شازده کوچولوه. دست آخر، آدم با خیلی‌ها می‌تونه مکالمه دلپذیر داشته باشه، اما معدودند کسایی که بشه باهاشون سکوت دلپذیر داشت.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.