مثلا همین الان

وسط یه بحثی باشیم. مثلا آخرین قسمت مزخرف یه سریال. بعد لابد خوراکی دستمونه که یه جا میشینیم یا دراز می‌کشیم یا ثابت می‌شیم. بعد بحث یه ذره ادامه پیدا می‌کنه. بعد ساکت می‌شیم. کامپیوتر رو می‌بندیم. ساکت ساکت ساکت. من به تو خیره می‌شم. تو به من. کسی تکون نمی‌خوره. نه صورت تو، نه صورت من. بعد جرات می‌کنیم به چشای هم نگاه کنیم. من جرات می‌کنم تو چشای تو نگاه کنم. و بلدم ببینم که دارم تو چشای تو می‌خندم. بدونم که داری خنده‌ام رو می‌بینی. میتونم به چشات نگاه کنم و با لبام بخندم. قبل از اینکه برسی بهشون، با لبام بخندم. با انگشتام بازی کنم با لبات. چشامو ببندم بکشمشون با انگشتام. یه بار دو بار صد بار با انگشتام دست بکشم به لبات. دستمو ببرم زیر گوشت، اونجایی که وقتی می‌مالمشون چشات بسته می‌شه. بعد آروم آروم همینطوری زی گوشاتو نوازش کنم.چشام بسته باشه نفس بکشمت، نذارم صورتتو بیاری جلو، نذارم بیاری جلو که بمیرم از خواستنت
که بمیرم از خواستنت

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.