هفدهم سپتامبر دوهزار و یازده

می‌گوید بر خلاف آنچه ظاهرت نشان می‌دهد در رابطه‌های عاشقانه‌ات آدم محکمی نیستی. نه می‌توانی نه بگویی و نه می‌توانی بگویی که کسی را دوست داری. می‌گوید اینطور اگر کسی ادای عاشق بودنت را در بیاورد و تو هم دوستش داشته باشی، هر بلایی بخواهد سرت می‌آورد. تو هم برای نرنجاندن دلش- حتی اگر فقط دوستت هم باشد- هر کاری می‌کنی.
بعد می‌گوید که همه این‌ها را هم بلند بلند می‌آیی می‌نویسی. چطور اعتماد می‌کنی که آدم‌ها سواستفاده نکنند. آنهم از توی اینهمه احساساتی.
آدم‌های نازنین کمیابند. وقتی رفاقت و رابطه قاطی می‌شوند من نمی‌دانم که چطور میشود یکی را بست و دیگری را باز گذاشت.
و نه می‌دانم چطور میشود اینها را باهم داشت. چطور می‌توان به رفیق گفت که دل‌پیچه مدامش را داری و چطور به معشوق می‌توان گفت که رفاقت می‌خواهی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.