‫پشت‌وانت دو ردیف صندلی گذاشته بودند که مسافرهای بیشتری بتونن بشینن. برای رفتن به بنداپور باید در شهر دومره از مینی‌بوس پیاده شد و بقیه راه رو با وانت رفت.
این وانتهای مسیر بانداپور رو اگه بهشون آویزون بشی نباید پول بدی. کرایه اش هم نفری میشه تقریبا پنجاه سنت. نیم دلار در واقع. به دوستم میگم بیا آویزون بشیم. اونم گفت باشه. اما راننده نذاشت. ترسید من خارجی یه چیزی ام بشه و گفت نه. ما هم نشستم ردیف جلو وانت.‬
‫راه پیچ در پیچی بود. شیب خیلی تند. یعنی خیلی تند. یه سری از مسافرها هم به ماشین آویزون بودند. حس کردم یه دستی روی سرمه. خب موهای من دارن در میان یواش یواش و الان دیگه سرم سیاه شده. فکر کردم دست مسافر پشتیه خورده. کله من به کتاب بود. دوباره اتفاق افتاد. برگشتم دیدم یه پسر بچه نوجوونیه که داره میخنده و به سر من اشاره می‌کنه و میگه حال خوبی داره. مگه نه! با عصبانیت گفتم دست نزن به من. دوبار تکرار کردم که دست نزن به من. پسرک خل!‬

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.