چهاردم جولای دوهزار و یازده

برگشتم برلین. انگار همه شهر در دست احداث است. همه جا پر است از سیم و نرده و لوله و علامت‌های کارگران مشغول کارند. برلین گرم و شلوغ و پر از توریست است. من خیلی برلین را نفهمیدم. می‌دانم طرفدار پر و پا قرص زیاد دارد و من هم هنوز در سنت گیر کرده‌ ام و ساختمان‌های پست مدرن را وسط بناهای قدیمی نمی‌فهمم. خوبی اش این بود که ماشین داشتم و رفتم جاهای غیر توریستی را هم کمی گشتم، به خصوص بخش شرقی را. اما می‌دانم برلین خیلی‌ چیزها برای پزدادن دارد که من این دفعه به دیدنشان نرسیدم.
فردا می‌روم صوفیا را یک رور بگردم و بعد هم می‌روم بیروت. یک ماه و اندی تنهایی در راه است و من سعی می‌کنم به روی خودم نیاورم که چقدر تنهایی لازمم و چقدر هیجان زده.
پی‌‌نوشت: این علامت دو نقطه پرانتز لبخند، گاهی از هر فحشی می‌تونه بدتر باشه. انگار طرف فقط واسه اینکه از سرخودش تو رو باز کنه این علامت رو میذاره. کاش واقعیت به این تلخی نبود.
پی‌نوشت دو: بلایی به سر موهایم آورده بودم در چند ماه گذشته که هیچ چاره‌ای غیر از تراشیدنشان نداشتم. اینبار با تیغ تراشیدم. حالا مصداق عینی کچل زشت شده‌ام. (‌دوستانم رویشان نمی‌شود بگویند چقدر زشت شدی می‌گویند چه بامزه شده‌ای. اما ما که می‌فهمیم معنی این حرف رو:) از بچگی هم. )

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.