چند نکته

-از همه دوستانی که زحمت کشیدن و واسه سالگرد ازدواجم تبریک فرستادن ممنون. نمیدونید چقدر انرژری به آدم تزریق میشه. کاشکی پارسال هم بودید هم از این بار سنگین رو دوشمون کم میشد هم عروسی دعوت میشدید.
یه تشکر ویژه هم از شیدای عزیز که اون آهنگ ابی رو فرستاد. خودت هم نمیتونی تصور کن چقدر اون آهنگ چسبید. ممنونم.
————-
– در مورد جریان اون فاحشه و بچه اش.
کل جریان از این قسمت بود که من تلوزیون رو روشن کردم دیدم داره یه قسمتی از سریال ” گمشده ها ” رو از شبکه سی بی اس نشون میده. من نه اولش رو دیدم نه آخرش رو. اما جریان گم شدن یه فاحشه بود و اینکه اون تو چند روز قبل ناپدید شدنش خیلی رفتار عجیبی با مشتریهاش و دوستانش داشته. کا آگاه ها که جریان رو دنبال میکنن به بیمارستانی میرسن که مادرش تو اون بستری بوده و از اینجا بود که به اون سناریوی دو هفته مهلت میرسن.
اولش برای من خیلی بدیهی بود که سرپرستی بچه رو از مادر سلب کنن. اما جرقه یه تحقیق از همون جا شروع شد. بحث تو وبلاگ یه بخشش بود , تو جمع خانواده و دوستان و همکارام هم ادامه اش دادم. تا اینکه به یه مرکز نگهداری از بچه هایی که از پدر و مادرها گرفته میشن رسیدم. ( اصولا من کله ام واسه کارهای اینجوری که واسه دلم هست نه نمره درد میکنه)
از این ۳۵ تا کامنتی که گذاشته شد چهارده نفر بچه رو بدون چون و چرا به مادر میدادن. چهار نفر به مراکز و بقیه هم جواباشون با شرایط متغیر. مثل جنسیت بچه ( که من نفهمیدم چرا باید متغییر مهمی باشه) یا اعتیاد مادر و همینطور محل وقوع حادثه ( مقایسه ها بین ایران و امریکا بود).
بقیه نظر خواهی ها هم تقریبا همین نسبت رو داشت. تقریبا همه بچه رو به مادرش برمیگردوندند که این برای من عجیب بود و خوب جواب کلیشه ای مادرم هم این بود که تو خودت مادر نشدی نمیفهمی!
ولی خوب حرف زدن با کسی در این مراکز نگهداری بچه ها فرق داشت. تو ایران رو نمیدونم چطوره و اصلا میشه ثابت کرد زنی فاحشه هست و زنده نگهش داشت تا چه برسه به دادن بچه اش از نظر قانونی به اون. یا دیدگاهها چطوری فرق میکنه.
اما فهمیدم که اینجا قوانین ایالتی فرق داره. مثلا تو کالیفرنیا فاحشگی کار قانونی نیست و نمیشه فاحشه خونه دایر کرد. بنابراین اگه قرار باشه از لحاظ قانونی اقدام بشه شغل زن قانونی نیست و بچه به اون داده نمیشه.
اما باز هم به نظر کسی که الان از لحاظ قانونی قیم بچه است ( در اینجا مادر بزرگ) بستگی داره. ممکن داره اگه بعدا کسی از مادر شکایت کنه و از وضعیت اون بگه بچه رو ازش بگیرن.
اما کسی که من باهاش صحبت میکردم نظرش این بود که باز هم بچه به دست مادرش سپرده بشه بهتر هست. ( در صورت عدم اعتیاد به مواد مخدر یا الکل). میگفت وضعیت این بچه ها با اونکه خیلی و قتها از خونه هایی که ازش آورده میشن بهتر هست اما باز هم تعریفی نداره. نظر اون این بود که وقتی مادر تنها بیست و پنج سالشه و این هم تنها بچه ای هست که داره همیشه راهی واسه پیدا کردن یه کار دیگه وجود داره.
( واضح هست که به اون نگفتم که ایده این سوال از کجا اومده. فکر کرد واسه یه کار درسی میخوامش)
در هر حال ممنون از اینکه نظرتون رو گذاشتید. خودم هم خیلی چیزها فهمیدم. مهمترینش اینه که مادر نیستم و شاید بهتر باشه همه جا اظهار فضل نکنم.
—————–
-و بالاخره تموم شد. این کلاسهای لعنتی تابستون تموم شد و از امروز من ۱۸ روز ( روز که نه . از ساعت چهار و نیم بعد از ظهر تا وقتی که بخوابم) وقت دارم از تعطیلات تابستون لذت ببرم قبل از اینکه ترم پاییز شروع بشه. زنده باد ۱۸ روز تعطیلی بعداز ظهرانه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.