برای عریان و دغدغههای این روزهایش
در سر در کلیسا یک اعلامیه چسبانده بودند
یک راهبه از دیر فرار کرد
او دیوانه خطرناکی است
تحویلش دهید
در روستایی آن ور بیابان
تو پستانهایت را به یک پاکت سیگار فروختی و عاشق مرد سیگار فروش شدی
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید