از آن لحظه‌های شهود بود.
اینترنت خانه قطع است. از صبح نشسته‌ام در این کافه که کار کنم و گم شوم. الان ساعت ده شب است و اینجا یک ساعت دیگر می‌بندد. سرم را گذاشتم روی میز که چند لحظه چشم‌هایم را ببندم. دیدم دستم را گذاشته‌ام روی دست راست و با دست چپ دارم فرهای موهایم را باز می‌کنم. یک طور نوازش‌گرانه آرامی. خودم سرم را نوازش می‌کردم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.