خصوصیتهای بد و خوب من

از چند روز پیش دارم فکر میکنم به اینکه اگه قرار باشه خصوصیتها و عادتهای بد و خوب من رو تو دو تا کفه یه ترازو بزارن سنگین ترن. واسم مهمه که موجود دوست داشتنی باشم. از این فکر اصلی شروع شد و به اینجا رسیدم که بهترین و بد ترین عادتها یا خصوصیات اخلاقی ام چیا هست. برای خودم به اینها رسیدم.
خصوصیات اخلاقی مثبت:
۱- مهمترین خصوصیتی که تازه دارم بهش میرسم و راه سختی هم بود و هست اینه که سعی میکنم در مورد بقیه قضاوت نکنم. کافی یه لحظه خودم رو جای طرف مقابل بذارم و ببینم چقدر بدم میاد که مورد قضاوت قرار بگیرم.
زندگی اینجوری خیلی راحت تره. هر کسی ممکنه تو یه لحظه از زندگی اش کاری بکنه که مورد پسند سلیقه من نباشه. اما من کی هستم که قضاوت کنم؟
۲- مردم رو بای دیفالت دوست دارم. وقتی میگم مردم منظورم تمام آدمهای کره زمین ( شاید هم بقیه کرات) هستن. نمیگم پیامبر رحمتم. من هم از خیلی ها متنفرم و میخوام سر به تنشون نباشه. اما کاری کردن که باعث نفرت من شدن. بنابرین همه برای من خوبن مگه اینکه خلافش رو ثابت کنن.
۳-به بزرگترهام احترام میذارم. اصولا بر خلاف تبعیضی که علیه پیرها همه جا هست, من همیشه خودم رو با موی سفید و عصا بدست میبینم. یه جورایی توی خونم هست. یادم نمیاد هیچ وقت گفته باشم ” پیر خرفت”. حتی الان نوشتنش هم تنم رو لرزوند.
۴- اعتماد به نفس هوارتا. یه وقتهای به خودم میگم این دیگه اعتماد به نفس نیست پررویی هست. تو کار و درس مخصوصا. هر چند تا حالا که خوب جواب داده . کی سرم بخوره زمین رو نمیدونم.
۵- نمیدونم چرا. ولی یه جورایی امین دوستامم. بیشتر توضیح نمیدم. اما این رو خیلی دوست دارم.
و اما خصوصیات بد من:
۱- تمام ابروهام رو کندم. جدی میگم. اون ابروهایی که ایران مایه افتخار و مباهاتم به همه بود الان به شکل اسف باری کچل شده. نمیتونم ترکش کنم. این از بی خوابی های ترکیه شروع شد. کافیه یه لحظه دستام بیکار باشه. یکیشون میره سراغ پایین ابروهام. اونقدر بازی میکنم باهاشون که کاملا شل میشن. یه وقتهایی که عملا میکنمشون. وقتهای استرس و امتحانها این وضع خیلی بد تره. اما یه موقع هایی هم بهتره. خیلی سعی کردم ترکش کنم. اما یه وقتهایی میبینم دو ساعت گذشته و من تموم این دوساعت رو داشتم با ابروهام بازی میکردم.
۲- خیلی سریع از کوره در میرم. البته این رو الان خیلی بهترش کردم. با بالا رفتن سنم یه خورده بهتر شد. اما هنوز فکر میکنم با وضع نرمالش خیلی فاصله دارم. گاهی وقتها یک میلیونیوم ثانیه هم بسه تا من منفجر بشم.
۳- اشکم دم مشکم هست. یه وقتهایی اصلا نمیدونم چرا بین چهل تا آدم فقط من باید بغض کنم. فکر کنم این غدد اشک زا بیش از حد ترشح دارن. ( دل رقیق و از این حرفها..)
۴- زیادی فکر میکنم. یه وقتهایی زیادی واسه آینده فکر کردن خوب نیست. سعی کردم متعادل بشم اما هنوز فکر و خیال میکنم واسه دوره دکترا. خوب عزیز من تو اول لیسانست رو بگیر. بعد ببین اصلا یاد میگیری دکتری رو با کدوم ” د” مینویسن. بعد برو فکر و خیال کن. ( درس یه نمونه اش بود)
۵- زیادی خودم رو محدود دنیای مجازی کردم. یه وقتهایی دلم واسه دنیای واقعی تنگ میشه. گاهی روزها میگذره و من میبینم گلی که خریدم پژمرده شده بدون اینکه یه بار هم گذاشته باشمش روی میز شام. گاهی گلدون ها رو باید بیشتر از صفحه کیبورد دوست داشت.
مسلما بدیهاش بیشتره. شاید خودم نبینم و دور و بری هام باید بیان بنویسن.
شما چی؟ نمیخواهید بیایید خودتون رو لو بدین؟
لینک اول: ظاهرا شجاع ترین آدم این دور و برا این خانم بودن.
پی نوشت اول: در مورد اعتماد به نفسی که گفتم, این همه چی رو شامل میشه غیر از هیکل. دیشب با خودم کلی خلوت کردم ببینم ریشه این عدم اعتماد کجاست. فکر کنم به اشراق هم رسیدم! مینویسم در این مورد.
لینک دوم: مطلب آزاده از وبلاگ روزها بر می آید
پی نوشت دوم: بازهم دم شجاعت خانومها گرم. آقایون که ظاهرا به این سادگی ها خودشون رو لو نمیدن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.