جاده-لازم شده‌ام.
یعنی آدم یک باک پرکند و آنقدر برود که یک دست از توی چراغ بنزین بیاید بیرون و بگوید حیوان مگر با تو نیستم. خالی حالیت نمی‌شود؟ بعد آنوقت تازه بزند کنار و یادش بیاید که از همان پمپ بنزین اول می‌خواسته دستشویی هم برود. بعد نه از این ادا و اطوارهای جی پی اسی داشته باشد ماشینش و نه نقشه موبایل را به هسته‌اش بگیرد. مثلا شنیده باشد که فلان جا یک جنگل خوبی دارد. یا چه می‌‌دانم. یک راه پیاده روی دارد که آخرش می‌رسد به فلان آبشار. نداند که کجاست. راه بیافتد و حدس بزند که این بزرگ‌راه را باید بگیرد. مهم هم نیست که کفش و کلاه پیاده روی اصلا همراهش نیست یا چادر برنداشته که شب یک خاکی توی سرش بریزد. قرار نیست اصلا بمانی که راه بروی. آنقدر برانی که همه آهنگ‌هایت تمام شود و پایت بی‌حس شود بسکه به گاز فشار دادی و حالا با خیال راحت می‌زنی به نقشه موبایل که یک راه برگشت دیگر پیدا کنی و برگردی. جاده -لازم شده‌ام.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.