دردت که میآید و میپیچد و نابود میکند یک جور بدی خوب است. بد است چون در هر حال درد است، خوب است چون درد توست. درد که میکشم انگار یادم میآید اینهمه تلاش برای بیحس بودن، خنثی بودن، سر بودن و سرد بودن به فنا رفته و یک جایی هنوز گاهی میسوزد. میسوزانیاش. دردت یک جور یادم میآورد شاید هنوز یک جایی آن گوشههای وجود، پشت هزار دیوار تو در تو، روزنه ای مانده باشد به اسم دل که گاهی حتی هوس میکند بطپد به بهانه اسفندی که هنوز ادامه دارد برای من. حواست هست که اسفندم را تا وسط فروردین کش دادهای؟
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید