اول مه صبح
بعد بارون شدید
بعد آفتاب شدید
بعد رعد و برق خفن
بعد باد خنک تو پیاده‌روی نصفه شبی
الان هم رعد و برق و پنجره باز و باد خنک و من ملافه و دود و طبقه هفتم
سرخوشم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و هشتم ژوئن دوهزار و یازده

بسیار کلاس‌های هیجان‌انگیزی دارم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هشتم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و هفتم ژوئن دوهزار و یازده

فرضیه‌ام در خصوص اینکه مناره مسجدها تو استانبول یه چیزی پخش می‌کنن که آدما دلشون می‌خواد اونجا بیشتر از هر جای دیگه عشق‌بازی کنن،‌هر روز به اثبات نزدیک‌تر می‌شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هفتم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و ششم ژوئن دوهزار و یازده

گاهی وقتا صادق بودن خیلی دردناکه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و ششم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و پنجم ژوئن دو هزار و یازده

یه جوریه دیگه
اول و آخر (مخصوصا آخر) هر رویابافی و خیالپردازی
باید یه پرانتز باز کنم بنویسم
(یارو دازنت گیو شت ابوت یو. ریممبر دت پررنگ)
می‌ترسم خیالاتمو باور کنم
بعد الکی الکی خوشحال بشم
اما
ما
دزدیده در شمایل خوب تو می‌نگریم کماکان
گفته باشم که فکر نکنی یه مدت نیستم
این روال عوض می‌شه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنجم ژوئن دو هزار و یازده بسته هستند

بیا با هم حرف نزنیم
حرف رو با همه میشه زد
اما با همه نمی‌شه حرف نزد
می‌فهمی چی می‌گم
بیا بریم یه کافی شاپ حرف نزنیم
حرف نزدنه سنگین نباشه
فقط حرف نزدنه باشه
چایی بخوریم و گاهی هم حتی نگاه کنم تو چشات
و هیچی نگم و زل بزنم
و بعد باز هم حرف نزنیم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Just FYI

هوس بازی با لاله گوشت رو کردم یه دفعه خیلی خیلی بدجور

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Just FYI بسته هستند

بیست و چهارم ژوئن دو هزار و یازده

دارم کوله می‌بندم که بروم یک سفر دوماهه. سبک هم باید ببندم. نمی‌دانم کجای جهان چقدر باید بروم. دو هفته اولش را البته می‌دانم که اینجا خواهم بود، اما برای بقیه‌اش تقریبا هیچ برنامه‌ای ندارم. یعنی به چند مقصد فکر کرده‌ام، اما هنوز بلیطی برای جایی نخریدم. خیلی روی هوا و هرجا بطلبد می‌روم. بی‌برنامه. آمستردام که در یک سال گذشته سه بار طلبیده. یک زمانی حتما مدتی در آمستردام زندگی خواهم کرد. یک چیزی در این شهر،‌غیر از علف‌ها و قارچ‌هایش، هست که مرا دیوانه می‌‌کند هر بار که در آن قدم می‌زنم.
تا وقتی برگردم باید پروژه فوق لیسانس را تا یک جاهایی پیش ببرم و هم اینکه برای کنفرانسی که قرار است سال دیگر در دانشگاه برنامه ریزی شود ، طرح اجرایی بدهم. کار هم که خب طبعا کنار همه این‌ها هست، به اضافه یک پروژه ترجمه که البته هیجان‌انگیز و نو است.
من هیچ‌وقت دقت و حوصله سفرنامه‌نویسی نداشتم. همیشه هم به فرا و میرزا خسودی‌ام می‌شود که اینقدر با دقت می‌نویسند. وقتی جایی می‌روم تنبل‌تر هم می‌شوم و فقط عکس می‌گذارم، یا چایفون را آپدیت می‌کنم. البته یک دلیل گنده این تنبلی ترس است. یعنی فکر می‌کنم خیلی، حداقل برای من، ترسناک است که یک مدت محدودی (از یک روز گرفته تا یک ماه مثلا) یکجا به عنوان مسافر بمانم و بعد بتوانم در خصوص مردم و فرهنگ آن‌ها چیزی بنویسم. مخصوصا اگر زبانشان را هم ندانم. مشاهداتم را هم معمولا بلد نیستم بنویسم. من آدم خیال‌پرداز خیال‌نویسم. باید توی سرم باشد که بنویسم نه جلوی چشم‌هایم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهارم ژوئن دو هزار و یازده بسته هستند

بیست و سوم ژوئن دوهزار و یازده

میل ناگهانی و مقاومت ناپذیر به خواب

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و سوم ژوئن دوهزار و یازده

No means No!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم ژوئن دوهزار و یازده بسته هستند