بایگانی نویسنده: لوا زند

هی می‌نویسم و پاک می‌کنم. وقتی دست آدم به هیچ‌جا بند نیست، وقتی از دست آدم هیچ‌کاری برنمی‌آد، وقتی آدم عاجزه و وقتی آدم عاجز دوره و حتی اگه نزدیک بود هم باز دستش به هیچ‌جا بند نبود. عاجزم.

آن منی کجا روی

دلتنگ حال خوش دست‌هایش…

نوشتم که نگرانتم. می‌گه از کی چی شنیدی؟ دیگه الان با این جواب تو، من نگران نباشم آخه؟