بالا و پایین رفتن‌هام باز زیاد شده. در فاصله بین افسردگی و مرتب‌کردن چیزهایی که تو کله‌ام هست برای نوشتن در مورد اوضاع، می‌رم شش ساعت بی وقفه می‌رقصم و فکر می‌کنم چقدر خوبه حالم.

مطمئن نیستم که یکسان موندن حال آدم چیز خوبی باشه یا حداقل من بتونم تحملش کنم، اما از اونور هم لااقل نباید نگران اینهمه بالا و پایین شدن باشم.

عجالتا دیشب ساعت‌ها رقصیدم بعد از چند هفته و فکر می‌کنم باید هر هفته هر طور شده خودمو بندازم تو یه کلابی که برقصم. مسئله فقط کون رو از مبل کندن و توی کلاب انداختنه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.