چند تا قصه دیگه هم مونده که دیگه تصمیم گرفتم ننویسمشون. می‌خوام بیام بیرون از فضای برنینگ من.
دوستم دیروز گفت خب الان تو هم خودتو «برنر» می‌دونی و دیگه می‌خواهی هر سال بری؟ گفتم نه واقعا. من اصلا دلم نمی‌خواد این فضا برای من بشه مثل یه فرقه و گروهی که با اون یه هویتی پیدا کنم. برای من این نیست. در واقع هیچ چیز در برنینگ‌من نیست که در جاهای دیگه جهان نباشه و اتفاق نیافته. بیابون،‌سرما،‌شن، آدم‌ها، موزیک، و …همه رو می‌شه جاهای دیگه جهان هم پیدا کرد. برنینگ من اصلا مدینه فاضله نیست. برای من نیست. معبدش Temple of Promise برای من مثل همون حرم امام رضا یا کعبه یا کلیسای واتیکانه (و من پامو توش نمی‌ذارم) . رویکرد ملت به این معبد همون رویکرد به دخیل بستن به درخت و امامزاده‌هاست. حالا اسمش رو بذار اسپریچوالیتی و یونیورس و انرژی و هر کوفت دیگه‌ای. من این جنبه‌اش رو دوست ندارم. اما خب دلیل نمی‌شه به خاطر اون یه بخش خودمو محروم کنم از همه اتفاقات دیگه.
در هر حال انتقادات نسبت به برنینگ‌من کم نیست. از اینکه تکی ها اشغالش کردند تا اینکه ستاره‌های سینما و تلوزیون حالا میان اونجا (امسال کیتی پری و پاریس هیلتون هم ظاهرا اونجا بودن) و پولدارها میان و اینکه ملت ادا در میارن و بر که می‌گردن شهر و دیار خودشون دوباره همون گهی هستند که هستند و خیلی چیزای دیگه…در واقع همه اینا هست. اما خیلی چیزای دیگه هم هست. برای من جالب اینه که انتقادات اغلب از طرف کسایی هست که خودشون نبودن هیچ‌وقت اونجا. یا یک سال می‌رن و چون یه انتظارات عجیب غریبی دارن و بعد بهشون خوش نمی‌گذره و اینا رو می‌گن. که درست هم هست. اما حرف من اینه که اینا هم هست اما فقط اینا نیست.
من می‌گم بین هفتاد هزار نفر آدم، هزاران قطعه هنری و انواع مختلف موسیقی و سبک زندگی آدم می‌تونه اونی رو که سلیقه‌اش هست پیدا کنه اگه دنبالش باشه. وگرنه خب کثافت همه جای جهان هست. معبد و مسجد همه جا هست. برنینگ‌من هم جدای این جریان نیست. همین دیگه. شاید سال دیگه رفتم شایدم نه.

این عکس‌ها رو از برنینگ‌من های سال‌های مختلف ببینید. عکس‌های خوبی‌اند.

پی‌نوشت: چرا اینقدر خسته ام من؟

این نوشته در بلوط, سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.