خواب دیدم بهم یه بسته کادو داده. تو بسته چند تا کتاب و دفتر بود و یه دستبند فکر کنم. یکی از دفترها، جلد شده بود. اون مدلی که ما بچه بودیم کتاب‌های مدرسه رو جلد می‌کردیم. با کاغذ کادوی رنگی. زرد و گل دار.

تو دفتر پر از نقاشی بود. نقاشی و نوشته. نقاشی ها رو خودش کشیده رنگ کرده بود و یه چیزایی نوشته بود. از دلتنگی‌های هر روزش. یه چیزهایی مثل اینکه امروز بیدار شدم و فکر کردم کاش کنارم بودی. تو خواب ورق می‌زدم دفتر رو و به خودم می‌گفتم خب پس چرا اینا رو هیچ وقت به من نگفتی.

از صبح یک هجم عظیم دلتنگی نشسته روی دلم. فکر نمی‌کنم همچین دفتری هیچ‌وقت وجود داشته باشه. نه از طرف اون برای من. نمی‌تونم تفکیک کنم که آیا دلم برای خودش تنگ شده یا برای همچین مفهومی. همچین دفتری. سنتی‌تر از خودم در عشق ندیدم. عاشق داغون دراماتیک نوستالژیک برای دفتری که تو خواب دیدم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.