وبلاگ نویسی آمد و تب کرد و رفت و دوران طلایی‌اش به سیاهی گرایید و دیگر از نسل تازه بپرسی وبلاگ چیست احتمالا بگویند که یک اپلیکشن تازه مثل وایبر است، ولی هنوز برای من عادی نشده است. هنوز برای من یک پدیده تازه است. یک شگفتی است. هنوز من فضای اینجا را کاملا از فضای زندگی روزمره خودم جدا می‌دانم. هنوز اگر یکی بیاید به من بگوید که وبلاگ مرا می‌خوانده یا می‌خواند من رنگ و رویم قرمز می‌شود و می‌گویم حرفش را نزنیم و اگر در مهمانی باشم لیوان شرابم را بر می‌دارم و می‌روم یک جای دیگر. واقعا نمی‌دانم وقتی در دنیای واقعی حرف اینجا می‌شود چه عکس العملی باید نشان دهم. یک دفعه یادم می‌آید که اینجایی هم هست و واقعیت این است که خیلی‌ها آدم‌ها را از روی وبلاگ هایشان- و طبعا مرا از اینجا- می‌شناسند. اما من هنوز بعد از نه سال نوشتن، با شگفتی به این جریان نگاه می‌کنم. برایم عادی نمی‌شود.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.