دیشب بعد از مدتها باز دوباره با بالشم حرف زدم. بالش که نه. مثلا اون بود. اول یه عالمه واسه بالش- که مثلا اون بود- توضیح دادم که اگه من میخوام حرف بزنم دلیل بر این نمیشه که اونم باید جواب بده یا اینکه نباید احساس گناه کنه که چرا من اینطورم و اون نیست و به بالش – که مثلا اون بود- گفتم قول میدم دیگه فردا اینطورى نباشم و انگار نه انگار که الان قلبم بادکرده از عشقش. بعد هم از بالش اجازه گرفتم که میشه امشب به جای بالش بهش بگم بالشم؟
بالش خر هیچوقت جواب نمیده. بالش فقط زل میزنه به چشم آدم و منتظره که با ملافه اش اشکامو پاک کنم. مثل خودش.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.