در خسته شدن فیزیکی یک حال خوبی است که برای آدم‌های پشت میز نشین غریب است. البته آدم پشتش و زانویش و گردنش و دستش پشت میز هم به شدت درد می‌گیرد. چشمهایش که می‌خواهد از حدقه بزند بیرون هم. اما وقتی آدم باید تمام رستوران را اول جارو بعد هم تی بکشد، یک درد دیگری دارد. توالت‌ها را بشوید، مطمئن باشد همه سس‌ها پر هستند، دستمال‌ها سر جایشان است. صابون‌‌های دستشویی پرهستند. لکه روی لیوان‌ها نمانده. ظرف‌ها سر جای خودشان هستند. همه چیز تمییز است، کف زمین برگ خشکی که از کف کفش مشتری گرسته نمانده، موکت‌های کوچک دم در را بتکاند….این نوع خستگی با خستگی پشت میزی فرق دارد. آدم تنش را که به تخت می‌رساند، حتی پیش‌بند سیاهش را هم در نمی‌آورد. با همان بوی همبرگر و لباسی که سس‌های رنگی به آن ماسیده، می‌چپد زیر ملافه. تا چه برسد که حالا چشم‌هایش را پاک کند و سه مدل کرم بزند که از حدقه‌درآمدگی چشم‌هایش و سیاهی زیرشان مخفی شود تا فردا صبح که دوباره به کامپیوتر زل بزند.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.